ارامش قبل طوفان
#ارامش قبل طوفان
p4
ویو ا.ت:صب با الارم گوشیم بلند شدم رفتم ی دوش گرفتمو یچیزی خوردم آماده شدم برای رفتن تاکسی گرفتم و آدرسو بهش دادم
ویو کوک:صب بلند شدمو رفتم آماده شدم و ب خدمتکاری هانول گفت بیاد.
تخ تخ
کوک:بیا تو
هانول:ارباب کار داشتین
کوک:آره یه دختر به اسم ا.ت میاد هیچ کاری بهش نمیدی و فقط بهش میگی باید دنبال من باشه فهمیدی ؟
هانول:بله ارباب
کوک:به بقیه هم بگو
هانول:چشم ارباب
ا.ت:رسیدم ب آدرس دوتا مرده گنده جلو در بودن
بادیگارد:خانوم بل کسی کار دارین؟
ا.ت:بله خدمتکار جدیدم آقای کوک منو رو مییشناسن
بادیگارد:بزارین هماهنگ کنم
بعد جند دقیقه
بادیگارد:بفرمایید میتونید برین داخل
ا.ت:ممنون
ا.ت:اوهاااااااات چ حیاط بزرگییی عررر اوهاا عمارت نیست که قصره قصر رفتم داخل اووووومایگادددد خیلی بزرگههههه چقد قشنگه
هانول:بله اینجا خیلی قشنگه خانوم ا.ت
ا.ت:کی کی بود ها اها شما بودین سلام
هانول:سلام بفرمایید بریم اتاق ارباب
ا.ت:ا اها باشه
ا.ت :همه درا سفید بود بجز درای اتاقای یه طبقه بالا تر ک سیاه و قرمز بودن
تخ تخ
کوک:بیا تو
هانول:ارباب خانوم ا.ت اومد
کوک:واقعا بگو بیاد توو
هانول: چشم
کوک:سلام
ا.ت: سلام
کوک:خوبی عشقم
کوک:از سر جام بلند شدمو رفتم نزدیک دستمو گزاشتم رو کمرشو به خودم نزدیکش کردم
ا.ت: دوباره بهم گفت عشقم ذوق کردم بلند شدو منو ب خودش نزدیک کرد منم دستمو دور کمرش حلقه کردمو گفتم خوبم تو خوبی عشقم
کوک:تعجب کردم و گفتم منم خوبم
ا.ت :خب باید امروز چیکار کنم؟
کوک:یاید تمام روز پیشم بمونی
ا.ت:همین؟
کوک:آره
ا.ت:راحته که
تخ تخ
از هم جدا شدن
تهیونگ:سلام
کوک:او تهیونگ بیا با ا.ت آشنا شو
تهیونگ:(اخمالو)عه ایشون ا.ت هستن
تهیونگ دستشو دراز میکنه و میگه من تهیونگم خوشبختم
ا.ت:س سلام منم
ا.ت:اومایگادددد چقد خوشتیپه دهنش وا میمونه
تهیونگ:خب کوک بیاین صبحونه
کوک:اوکی عشقم بیا بریم
تهیونگ:عشقم؟؟
کوک:😏😏😏
ا.ت:باشه عزیزم
ویو کوک:رفتیم پایین و اومدم صندلی رو برای ا.ت بکشن تا بشینه که یهو.........
دو پارت بعدی فردا میزارم:)
حمایت♡
p4
ویو ا.ت:صب با الارم گوشیم بلند شدم رفتم ی دوش گرفتمو یچیزی خوردم آماده شدم برای رفتن تاکسی گرفتم و آدرسو بهش دادم
ویو کوک:صب بلند شدمو رفتم آماده شدم و ب خدمتکاری هانول گفت بیاد.
تخ تخ
کوک:بیا تو
هانول:ارباب کار داشتین
کوک:آره یه دختر به اسم ا.ت میاد هیچ کاری بهش نمیدی و فقط بهش میگی باید دنبال من باشه فهمیدی ؟
هانول:بله ارباب
کوک:به بقیه هم بگو
هانول:چشم ارباب
ا.ت:رسیدم ب آدرس دوتا مرده گنده جلو در بودن
بادیگارد:خانوم بل کسی کار دارین؟
ا.ت:بله خدمتکار جدیدم آقای کوک منو رو مییشناسن
بادیگارد:بزارین هماهنگ کنم
بعد جند دقیقه
بادیگارد:بفرمایید میتونید برین داخل
ا.ت:ممنون
ا.ت:اوهاااااااات چ حیاط بزرگییی عررر اوهاا عمارت نیست که قصره قصر رفتم داخل اووووومایگادددد خیلی بزرگههههه چقد قشنگه
هانول:بله اینجا خیلی قشنگه خانوم ا.ت
ا.ت:کی کی بود ها اها شما بودین سلام
هانول:سلام بفرمایید بریم اتاق ارباب
ا.ت:ا اها باشه
ا.ت :همه درا سفید بود بجز درای اتاقای یه طبقه بالا تر ک سیاه و قرمز بودن
تخ تخ
کوک:بیا تو
هانول:ارباب خانوم ا.ت اومد
کوک:واقعا بگو بیاد توو
هانول: چشم
کوک:سلام
ا.ت: سلام
کوک:خوبی عشقم
کوک:از سر جام بلند شدمو رفتم نزدیک دستمو گزاشتم رو کمرشو به خودم نزدیکش کردم
ا.ت: دوباره بهم گفت عشقم ذوق کردم بلند شدو منو ب خودش نزدیک کرد منم دستمو دور کمرش حلقه کردمو گفتم خوبم تو خوبی عشقم
کوک:تعجب کردم و گفتم منم خوبم
ا.ت :خب باید امروز چیکار کنم؟
کوک:یاید تمام روز پیشم بمونی
ا.ت:همین؟
کوک:آره
ا.ت:راحته که
تخ تخ
از هم جدا شدن
تهیونگ:سلام
کوک:او تهیونگ بیا با ا.ت آشنا شو
تهیونگ:(اخمالو)عه ایشون ا.ت هستن
تهیونگ دستشو دراز میکنه و میگه من تهیونگم خوشبختم
ا.ت:س سلام منم
ا.ت:اومایگادددد چقد خوشتیپه دهنش وا میمونه
تهیونگ:خب کوک بیاین صبحونه
کوک:اوکی عشقم بیا بریم
تهیونگ:عشقم؟؟
کوک:😏😏😏
ا.ت:باشه عزیزم
ویو کوک:رفتیم پایین و اومدم صندلی رو برای ا.ت بکشن تا بشینه که یهو.........
دو پارت بعدی فردا میزارم:)
حمایت♡
۳.۸k
۲۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.