آخر این حسرت ها مرا دق مرگ میکند جان دلم

آخر این حسرت ها مرا دق مرگ میکند جان دلم..
حسرتِ گرفتن دست های مردانه و گرم تو در یک زمستان سرد و برفی
حسرتِ قدم زدن با تو زیر باران در یک پارک خلوت
حسرتِ درد و دل کردن با تو تا نیمه های شب
حسرتِ بوسیدنت ، بوئیدنت
حسرتِ صدا زدنت با یک "میم" مالکیت و شنیدن یک "جانِ دلم" عمیق و واقعی از تو
حسرتِ شنیدن "دوستت دارم" از زبان تو
حسرتِ شنیدن "مراقب خودت باش" های تو
حسرتِ خندیدن با تو ، دیوانگی با تو ، عاشقی با تو
میدانی دلبرم اصلا حسرت یعنی خودِ تو
تو خودِ حسرتی برای این من
حسرت یعنی شانه های مردانه ات
که نمیدانم حالا تکیه گاه کدام خوشبختی است...
تا این حسرت ها جانم را نگرفتند کاری کن عشقِ ممنوعِ مغرورِ من!
دیدگاه ها (۴۴)

تو نگرانم نشو! ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻡ!ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻡ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﺎ...

می دانم مهربانی ام برایت،آب در هاون کوبیدن است...می دانیدلتن...

عزززیزترینم تو را دوست دارم بے آنڪہ علتش را بدانمدوست داشتن ...

با تووووشب و روزم بخیر است صبحت بخیر آرامش روح و روان من

خیلی وقت است ،دلم میخواهد قلمم را بردارم ، تمام حرف هایم را ...

part two......یهو یکی از دستاشو به سمتت بالا اورد و برد پشت ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط