پارت ششم[دلتنگم]
پارت ششم[دلتنگم]
کار هر روز ا.ت این بود ک ب بار سر بزنه و تا ردی از اون مردی ک باهاش هم خواب شده بود رو پیدا کنه.
ساعت نه صبح دقیق بود و ک ب جلوی بار رسیده بود و با دیدن برگه ی استخدام اون رو از روی در کند و با سرعت ب داخل رفت و صندلی پشت میزروب روی فروشنده رو عقب کشید و نشست منتظر مایکل رییس بار موند تا بیاد.
بعد از چند دقیقه با صدای مایکل سرش رو از روی میز برداشت و ب طرفش چرخوند
مایکل:ا.ت این وقت صبح این جا چیکار میکنی
ا.ت:خب راستش خودت ک میدونی کار هرروزم شده بیام اینجاا بشینم و منتظر بمونم ولی امروز ک برگه استخدام تو دیدم گفتم بیام کار کنم هم اون مرد و پیدا کنم هم یکم پول درارم
مایکل:ولی ا.ت بنظرم بیخیال اون مرد شو
ا.ت:نمتونم،راستش تو ی چیزایی رو نمیدونی
ا.ت سرش و بالا گرفت ب مایکل نگاه کرد ک مایکل هم سرش و پایین انداخت و مشغول تمیز کردن کشو شد اروم لب زد
مایکل:خیلی خب نونا از همین الان میتونی کارتو شروع کنی
ا.ت:یاا خیلی ممنون!،خیلی خب از کجا شروع کنم ؟!
مایکل :این لیوانا رو لطفا دستمال بکش!
______
جیمین خیلی اروم بچه رو از زیر دست جانگ کوک بیرون اورد و ب سمت اتاق خودش برد اون رو روی تخت نوزادی ک کوک براش خریده بود گذاشت و دوباره ب سمت اتاق جانگ کوک رفت و در اتاقش و باز کرد و تصمیم گرفت برای جلسه ای ک تو شرکت برگزار میشه برای کوک لباس انتخاب کنه و چون خوب میدونست کوک این روز ها حال و حوصله ی چیزی رو نداره حتما تو انتخاب لباس هم حوصله نداره پس خودش با باز کردن کمد کوک نگاه کردن ب کت های گرون کوکی یکی یکی اون هارو با دست کنار زد تا یکی مناسب پیدا کنه!.
بلخره بعد از برنداز کردن لباس ی کت و شلوار سرمه ای ک خیلی تیره بود انتخاب کرد با ی پیراهن سفید و یک کروات ابی طرح دار اون هارو گزاشت روی چوب لباسی.
ب سمت کوک رفت تا اون رو از خواب بیدار کنه چند بار سعی کرد ولی بیدار نشد جیمین با صدای خوب و بهشتیش زد زیر اواز ک کوک با صدای اروم گفت
کوک:باز فاز خوانندگی برداشت
جیمین ک شنید کوک چی گفت زد زیر خنده و با مشت زد ب بازو ی کوک و گفت:هعی بیدار نمیشده مجبور بودم از هنجرم استفاده کنم
کوک:ولی هیونگ
جیمین:هوم؟!چیه!
جانگ کوک:صدای خوبی داری
جیمین: میدونم حالا ولش کن لباس انتخاب کردم برات اونجا برو ی دوش بگیر من هم هات چاکلت درس میکنم
کوک:چخبره مگ
جیمین :خوبه گفتم جلسه است
کوک:اهاا باش
کار هر روز ا.ت این بود ک ب بار سر بزنه و تا ردی از اون مردی ک باهاش هم خواب شده بود رو پیدا کنه.
ساعت نه صبح دقیق بود و ک ب جلوی بار رسیده بود و با دیدن برگه ی استخدام اون رو از روی در کند و با سرعت ب داخل رفت و صندلی پشت میزروب روی فروشنده رو عقب کشید و نشست منتظر مایکل رییس بار موند تا بیاد.
بعد از چند دقیقه با صدای مایکل سرش رو از روی میز برداشت و ب طرفش چرخوند
مایکل:ا.ت این وقت صبح این جا چیکار میکنی
ا.ت:خب راستش خودت ک میدونی کار هرروزم شده بیام اینجاا بشینم و منتظر بمونم ولی امروز ک برگه استخدام تو دیدم گفتم بیام کار کنم هم اون مرد و پیدا کنم هم یکم پول درارم
مایکل:ولی ا.ت بنظرم بیخیال اون مرد شو
ا.ت:نمتونم،راستش تو ی چیزایی رو نمیدونی
ا.ت سرش و بالا گرفت ب مایکل نگاه کرد ک مایکل هم سرش و پایین انداخت و مشغول تمیز کردن کشو شد اروم لب زد
مایکل:خیلی خب نونا از همین الان میتونی کارتو شروع کنی
ا.ت:یاا خیلی ممنون!،خیلی خب از کجا شروع کنم ؟!
مایکل :این لیوانا رو لطفا دستمال بکش!
______
جیمین خیلی اروم بچه رو از زیر دست جانگ کوک بیرون اورد و ب سمت اتاق خودش برد اون رو روی تخت نوزادی ک کوک براش خریده بود گذاشت و دوباره ب سمت اتاق جانگ کوک رفت و در اتاقش و باز کرد و تصمیم گرفت برای جلسه ای ک تو شرکت برگزار میشه برای کوک لباس انتخاب کنه و چون خوب میدونست کوک این روز ها حال و حوصله ی چیزی رو نداره حتما تو انتخاب لباس هم حوصله نداره پس خودش با باز کردن کمد کوک نگاه کردن ب کت های گرون کوکی یکی یکی اون هارو با دست کنار زد تا یکی مناسب پیدا کنه!.
بلخره بعد از برنداز کردن لباس ی کت و شلوار سرمه ای ک خیلی تیره بود انتخاب کرد با ی پیراهن سفید و یک کروات ابی طرح دار اون هارو گزاشت روی چوب لباسی.
ب سمت کوک رفت تا اون رو از خواب بیدار کنه چند بار سعی کرد ولی بیدار نشد جیمین با صدای خوب و بهشتیش زد زیر اواز ک کوک با صدای اروم گفت
کوک:باز فاز خوانندگی برداشت
جیمین ک شنید کوک چی گفت زد زیر خنده و با مشت زد ب بازو ی کوک و گفت:هعی بیدار نمیشده مجبور بودم از هنجرم استفاده کنم
کوک:ولی هیونگ
جیمین:هوم؟!چیه!
جانگ کوک:صدای خوبی داری
جیمین: میدونم حالا ولش کن لباس انتخاب کردم برات اونجا برو ی دوش بگیر من هم هات چاکلت درس میکنم
کوک:چخبره مگ
جیمین :خوبه گفتم جلسه است
کوک:اهاا باش
۶۲.۹k
۰۵ تیر ۱۴۰۰