فیک پلیر پارت
فیک پلیر پارت 11
[ player]
در باز شد و ی مرد قد بلند و خوشتیپ اومد داخل پاشدم و ایستادم ک گفت
نامجون : بشین، راحت باش
روی تخت نشستم و اونم روی صندلی کنار تخت نسشت و گفت : خب میتونم اسمتون و بپرسم
ا.ت:اول من میپرسم اسم شما چیه
نامجون:اوه چه دختر زرنگی من کیم نامجون هستم و حالا نوبته توعه
ا.ت:ا.ت هستم..
نامجون:خب بیاا باهم دوست باشیم هوم نظرت چیه
ا.ت:اگ توعم مث شوگایی اصلا نمیخام بات حتی تو ی اتاق باشم
نامجون :اوه دختر خوب من مثل شوگا نیستم نترس من فقط وقتی حوصلم سر میره میام اینجاا
ا.ت:انتظار داری باور کنم
نامجون:فعلا اگ باور کنی منم میتونم کمکت کنم
ی لحظه چشم و دادم بالا و ب صورتش نگا کردم ک چند ثانیه ای نگاهم ب چشمای شیشه ایش خیره شد و گفتم :خیلی خوب رفیق چی میخای؟!
نامجون:خببب دوست پسر یا ی دوست صمیمی داری ک دنبالت باشه
ا.ت:ن
نامجون:ی سوال ذهنم و بدجور درگیر کرد
ا.ت:بپرس
نامجون:چرا الان اینجااایی؟!
ا.ت:احتمالا شوگا دوستت باشه بهتر از زبون اون بپرسی
نامجون:از رفیقم درخاست دارم ک اون بگه
ا.ت:عاام شوگا من و راه ننداد ب بازی و بهم گفت هرزه و منم خاست هرزه گی نشون بدم ک بفهم پاکم ولی سر از اینجاا در اوردم....
دوست ندارم اینجا،بمونم.
ا.ت:حداقل اگ اینجاام دلیلشو بدونم واقعا سردرگمم کیم نامجون
ی لبخند تحویلم داد و گفت:بزودی میفهمی فقط صبور باش،راستی چند سالته
ا.ت:متولد 2001
نامجون:پس من اوپای توعم خاهر کوچولو
ی لبخند زد ک منم متاقبلا جوابشو دادم ک زد رو دماغ و ب سمت در رفت و گفت:نظرت چیه ناهار و باهم بخوریم
ا.ت:فکر خوبیه!
و از اتاق خارج شد حس خوبی بود از اینک دوس جدید پیدا کردم..ولی اعتماد کامل بهش ندارم....
لایک کامنت فراموش نشه :) اگ خوب حمایت بشه پارت بعدی و زود میزارم
[ player]
در باز شد و ی مرد قد بلند و خوشتیپ اومد داخل پاشدم و ایستادم ک گفت
نامجون : بشین، راحت باش
روی تخت نشستم و اونم روی صندلی کنار تخت نسشت و گفت : خب میتونم اسمتون و بپرسم
ا.ت:اول من میپرسم اسم شما چیه
نامجون:اوه چه دختر زرنگی من کیم نامجون هستم و حالا نوبته توعه
ا.ت:ا.ت هستم..
نامجون:خب بیاا باهم دوست باشیم هوم نظرت چیه
ا.ت:اگ توعم مث شوگایی اصلا نمیخام بات حتی تو ی اتاق باشم
نامجون :اوه دختر خوب من مثل شوگا نیستم نترس من فقط وقتی حوصلم سر میره میام اینجاا
ا.ت:انتظار داری باور کنم
نامجون:فعلا اگ باور کنی منم میتونم کمکت کنم
ی لحظه چشم و دادم بالا و ب صورتش نگا کردم ک چند ثانیه ای نگاهم ب چشمای شیشه ایش خیره شد و گفتم :خیلی خوب رفیق چی میخای؟!
نامجون:خببب دوست پسر یا ی دوست صمیمی داری ک دنبالت باشه
ا.ت:ن
نامجون:ی سوال ذهنم و بدجور درگیر کرد
ا.ت:بپرس
نامجون:چرا الان اینجااایی؟!
ا.ت:احتمالا شوگا دوستت باشه بهتر از زبون اون بپرسی
نامجون:از رفیقم درخاست دارم ک اون بگه
ا.ت:عاام شوگا من و راه ننداد ب بازی و بهم گفت هرزه و منم خاست هرزه گی نشون بدم ک بفهم پاکم ولی سر از اینجاا در اوردم....
دوست ندارم اینجا،بمونم.
ا.ت:حداقل اگ اینجاام دلیلشو بدونم واقعا سردرگمم کیم نامجون
ی لبخند تحویلم داد و گفت:بزودی میفهمی فقط صبور باش،راستی چند سالته
ا.ت:متولد 2001
نامجون:پس من اوپای توعم خاهر کوچولو
ی لبخند زد ک منم متاقبلا جوابشو دادم ک زد رو دماغ و ب سمت در رفت و گفت:نظرت چیه ناهار و باهم بخوریم
ا.ت:فکر خوبیه!
و از اتاق خارج شد حس خوبی بود از اینک دوس جدید پیدا کردم..ولی اعتماد کامل بهش ندارم....
لایک کامنت فراموش نشه :) اگ خوب حمایت بشه پارت بعدی و زود میزارم
- ۷۰.۳k
- ۱۵ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط