فیک درد عشق
فیک درد عشق
فصل دوم(پارت بیست و دو)
° مطمئنی که اسمش جونگ سو ؟
/ اره خودش گفت
° فعلا هیچ نظری ندارم ....... بعدا بهت مشاوره میدم
/ هی جونگ مین صبر کن
° گفتم که فعلا نظری ندارم
/ باشه
جونگ مین
امکان نداره
اصلا اون پسره شاید همون جونگ سو نباشه
ولی اگر خودش باشه چی؟
اگر من بلایی سرش بیارم و یونجی بفهمه چی؟
اگر بفهمه من عشقش رو کشتم که کلا ازم ناامید میشه
لعنتی
حالا چیکار کنم
چطوری منصرفش کنم که با اون پسره نره دیت؟
یونجی ویو
بعد از اینکه از عمارت جونگ مین اینا اومدم بیرون رفتم سمت خونه
بعد از پوشیدن لباس مناسب و میکاپ کردن رفتم سمت محل قرارمون
همین که رسیدم اومد سمتم و با لبخند گفت
^ سلام .... خوش اومدی
/ سلام ممنون
^ بریم داخل
/ باشه
بعد از اینکه رفتیم داخل و روی یه میز نشستیم گارسون اومد و سفارش هامون رو گرفت
^ خب .... یکم بیشتر راجب به خودت بگو
/ شما که اسم و سن من رو میدونید پس بهتره برم سراغ رنگ مورد علاقه م
^ درسته
/ من عاشق سفید و ابی ام
^ منم عاشق مشکی و قرمزم
/ راستی میتونم اسم مادر و پدرت رو بدونم؟
^ من پدر و مادرم رو از دست دادم ولی از بچگی پیش خاله م زندگی میکنم
/ خاله؟
^ درسته ...... اسمش جانگ یونا
/ صبر کن منظورت همون خاندان جانگه؟
^ اره
یونجی
یکمی مشکوک شدم
اخه خاندان جانگ فقط یه پسر داشتن که اونم یه دختر داشت که اسمش یونا بود
ولی داخل یه اتفاق پسرشون میمیره و عروسشون با پدر خاله ا/ت ازدواج میکنه
یعنی درواقع یونا خواهر ناتنی خاله ا/ت
/ خاله ت با مادرت خواهر ناتنی بودن؟
^ نه اونا خواهر تنی بودن
/ اها
کم کم حس میکنم داره بهم دروغ میگه
درواقع تک تک حرفاش دروغه ولی خب فعلا نمیتونم تصمیم بگیرم
گارسون: بفرمایید ..... اینم از سفارشتون
/^ ممنون
بعد از خوردن غذا رفتیم بیرون تا یه کمی قدم بزنیم
کم کم بارون شروع کرد به باریدن
منم که یه لباس نازک تنم بود
و داشتم عین سگ میلرزیدم
^ سردته؟
/ اهم
^ بیا کت منو بگیر
/ ولی خودت چی؟
^ من بهش نیازی ندارم
/ مرسی
تقریبا بعد از یه ساعت قدم زدن از هم دیگه خدا حافظی کردیم
بعد از چند دیقه رسیدم خونه که مامانم شروع کرد به سوال پرسیدن
$ خب یکم راجب این اقا پسر برامون بگو
/ خب اسمش جونگ سو و ۲۳ سالشه
$ جونگ سو؟
/ اره ...... چطور ؟
$ راجب خانوادش برام بگو
/ خب بهم گفت که پدر و مادرش رو از دست داده و پیش خاله ش جانگ یونا زندگی میکنه
$ یونجی مطمئنی ؟
/ راستش نه چون جانگ یونا میشه همون خواهر ناتنی خاله ا/ت و اون بهم گفت که یونا خواهر تنی مادرش بوده پس داره دروغ میگه
چون اون نه پسر خاله ا/ت نه یونا هم خواهر تنی داره در واقع فکر کنم داره بهم دروغ میگه
$ یونجی میتونی ادرس اون پسر رو بهم بدی؟
/ برای چی؟
$ بعدا بهت میگم فعلا بهم بگو اون پسره کجاست
/ باشه
فصل دوم(پارت بیست و دو)
° مطمئنی که اسمش جونگ سو ؟
/ اره خودش گفت
° فعلا هیچ نظری ندارم ....... بعدا بهت مشاوره میدم
/ هی جونگ مین صبر کن
° گفتم که فعلا نظری ندارم
/ باشه
جونگ مین
امکان نداره
اصلا اون پسره شاید همون جونگ سو نباشه
ولی اگر خودش باشه چی؟
اگر من بلایی سرش بیارم و یونجی بفهمه چی؟
اگر بفهمه من عشقش رو کشتم که کلا ازم ناامید میشه
لعنتی
حالا چیکار کنم
چطوری منصرفش کنم که با اون پسره نره دیت؟
یونجی ویو
بعد از اینکه از عمارت جونگ مین اینا اومدم بیرون رفتم سمت خونه
بعد از پوشیدن لباس مناسب و میکاپ کردن رفتم سمت محل قرارمون
همین که رسیدم اومد سمتم و با لبخند گفت
^ سلام .... خوش اومدی
/ سلام ممنون
^ بریم داخل
/ باشه
بعد از اینکه رفتیم داخل و روی یه میز نشستیم گارسون اومد و سفارش هامون رو گرفت
^ خب .... یکم بیشتر راجب به خودت بگو
/ شما که اسم و سن من رو میدونید پس بهتره برم سراغ رنگ مورد علاقه م
^ درسته
/ من عاشق سفید و ابی ام
^ منم عاشق مشکی و قرمزم
/ راستی میتونم اسم مادر و پدرت رو بدونم؟
^ من پدر و مادرم رو از دست دادم ولی از بچگی پیش خاله م زندگی میکنم
/ خاله؟
^ درسته ...... اسمش جانگ یونا
/ صبر کن منظورت همون خاندان جانگه؟
^ اره
یونجی
یکمی مشکوک شدم
اخه خاندان جانگ فقط یه پسر داشتن که اونم یه دختر داشت که اسمش یونا بود
ولی داخل یه اتفاق پسرشون میمیره و عروسشون با پدر خاله ا/ت ازدواج میکنه
یعنی درواقع یونا خواهر ناتنی خاله ا/ت
/ خاله ت با مادرت خواهر ناتنی بودن؟
^ نه اونا خواهر تنی بودن
/ اها
کم کم حس میکنم داره بهم دروغ میگه
درواقع تک تک حرفاش دروغه ولی خب فعلا نمیتونم تصمیم بگیرم
گارسون: بفرمایید ..... اینم از سفارشتون
/^ ممنون
بعد از خوردن غذا رفتیم بیرون تا یه کمی قدم بزنیم
کم کم بارون شروع کرد به باریدن
منم که یه لباس نازک تنم بود
و داشتم عین سگ میلرزیدم
^ سردته؟
/ اهم
^ بیا کت منو بگیر
/ ولی خودت چی؟
^ من بهش نیازی ندارم
/ مرسی
تقریبا بعد از یه ساعت قدم زدن از هم دیگه خدا حافظی کردیم
بعد از چند دیقه رسیدم خونه که مامانم شروع کرد به سوال پرسیدن
$ خب یکم راجب این اقا پسر برامون بگو
/ خب اسمش جونگ سو و ۲۳ سالشه
$ جونگ سو؟
/ اره ...... چطور ؟
$ راجب خانوادش برام بگو
/ خب بهم گفت که پدر و مادرش رو از دست داده و پیش خاله ش جانگ یونا زندگی میکنه
$ یونجی مطمئنی ؟
/ راستش نه چون جانگ یونا میشه همون خواهر ناتنی خاله ا/ت و اون بهم گفت که یونا خواهر تنی مادرش بوده پس داره دروغ میگه
چون اون نه پسر خاله ا/ت نه یونا هم خواهر تنی داره در واقع فکر کنم داره بهم دروغ میگه
$ یونجی میتونی ادرس اون پسر رو بهم بدی؟
/ برای چی؟
$ بعدا بهت میگم فعلا بهم بگو اون پسره کجاست
/ باشه
۲.۵k
۱۲ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.