.
#در_اغوش_شیطان
پارت 3
لیلین
( علامت ها لیلین + سیانا * لیا _ )
باورم نمیشد اون اینجا چیکار میکرد
که یه دفعه سیانا یه جیغ زد و پرید بغل لیا از جیغ سیانا منم به خودم اومدم و رفتم لیا رو بغل کردم
_ هی بچه ها دارم خفه میشم میشه ولم کنین
+ باشه باشه( با خنده ) بیا تو زود باش
سیانا دست لیا گرفت و اوردش توی خونه و نشستن روی مبل بعدش من رفتم براشون قهوه بیارم
حتما براتون سوال پیش اومده لیا کیه؟
لیا دختر خاله سیانا و دوست منه اونم کمو بیشی از زندگیم خبر داره ولی خب مثل سیانا رازای منو نمیدونه
لیا 24 سالشه یک سال از من و دو سال از سیانا کوچیک تره
و توی امریکا همراه با شوهرش کارن زندگی میکنه
توی فنجون های مخصوص قهوه
قهوه ریختمو بردم براشون
+ خب لیا خانم باید بهمون بگی چیشده چخبره کی اومدی کره و...
* راست میگه زود باش بگو خیلی کنجکاوم راستی چخبر از شوهرت اقا کارن؟
_ باشه باشه به همه سوالاتون جواب میدم فقط بذارین دو دقیقه نفس بکشم
* باشه( با خنده )
_ خب اول بگم که دو روز پیش اومدم کره و اول با کارن رفتیم جای مامان و بابام بعدش فرداشم رفتیم جای مامان بابای کارن
+ خب خب داره جالب میشه بعدش؟
_ امروز اومدم جای خونه سیانا و بهم گفتن جای تو یه و منم ادرس گرفتم و این شد که الان اینجام
* خب اینا ولش بگو سوغاتی چی اوردی برامون
+ خیر سرت 26 سالته سیانا، بعد دنبال سوغاتی هم هستی؟
_ وای خب لیلین مگه نمیدونی این فقط هیکلش رشد کرده و مغزش هنوز 3 سالشه؟
* اه اصلا خیلی گاوین خوبه میگی 26 سالمه پس من بزرگترتونم باید بهم احترام بذارید
منو لیا زدیم زیر خنده و سیانا از شدت حرص خوردن قرمز شده بود
* به این بغض لعنتی قسم روزی هم میرسه شما حرص بخورین من بخندم
منو لیا دیگه رسما منفجر شده بودیم
* راستی لیا
_ ( با خنده ) ب.. ل. بله؟
* منو لیلین امروز میخوایم بریم بار توهم میای؟
_ متاسفم دخترا نمیتونم بیام امروز منو کارن میخوایم بریم تفریح کنیم
+ یعنی شوهرتو بیشتر از ما دوست داری؟
_ بچه ها این چه حرفیه شما عشقای منین ولی خوب هم کارن خوشش نمیاد برم بار و هم مطمعنم جوجه اذیت میشه
* ها؟ جوجه؟ وات؟
+ جوجه چیه؟ یا کیه؟ نگو که
_ سیانا خانم مگه سوغاتی نمی خواستی بیا اینم سوغاتی
لیا از توی کیفش یه برگه در اورد و به منو سیانا نشون داد باورم نمیشد لیا بارداره سیانا جیغ زد و گفت وای خدا دارم خاله میشم
من با خوشحالی لیا رو بغل کردم و بهش تبریک گفتم
همون جوری داشتیم خوشحالی می کردیم و حرف میزدیم
بعدش کارن به لیا زنگ زد و گفت اومده دنبالش ماهم با لیا خداحافظی کردیم چقدر براش خوشحالم یه شوهر خوب داره و الان یه بچه کوچولو هم داره
نه اینکه از بچه خوشم بیاد ولی بدمم نمیاد
برگشتم و به سیانا نگاه کردم و دیدم داره خیلی شیطون نگام میکنه
+ باز چه فکری توی اون مغز خرابته ها؟
* لیلین جونم گوش کن الان ساعت 9 شبه خب؟
+ خب که چی؟
* یعنی الان پا میشی با من میای بریم ارایشگاه بعد یه سر بریم خونه ی ما من یه لباس بردارم بعدشم میایم خونه تو
و تو یه لباس شیک و پسر کش انتخاب میکنی و میای باهم بریم بار اوکی شد؟
+ شوخیت گرفته کی حوصله داره؟
* لیلین قول دادی دیگه پاشو پاشو
با خستگی پا شدم و دنبالش رفتم و سوار ماشینش شدم
....
اول رفتیم یه ارایشگاه و سیانا گفتش
* چون تو سلیقت افتضاحه من میگم چجوری ارایشت کنه نترس بهشون میگم ارایش سبک و ساده ولی شیک بکنن
+ اگه بگم نه هم که قبول نمیکنی پس باشه هرکار میخوای بکن
* افرین بچه خوب
با سیانا وارد ارایشگاه شدیم و....
پارت 3
لیلین
( علامت ها لیلین + سیانا * لیا _ )
باورم نمیشد اون اینجا چیکار میکرد
که یه دفعه سیانا یه جیغ زد و پرید بغل لیا از جیغ سیانا منم به خودم اومدم و رفتم لیا رو بغل کردم
_ هی بچه ها دارم خفه میشم میشه ولم کنین
+ باشه باشه( با خنده ) بیا تو زود باش
سیانا دست لیا گرفت و اوردش توی خونه و نشستن روی مبل بعدش من رفتم براشون قهوه بیارم
حتما براتون سوال پیش اومده لیا کیه؟
لیا دختر خاله سیانا و دوست منه اونم کمو بیشی از زندگیم خبر داره ولی خب مثل سیانا رازای منو نمیدونه
لیا 24 سالشه یک سال از من و دو سال از سیانا کوچیک تره
و توی امریکا همراه با شوهرش کارن زندگی میکنه
توی فنجون های مخصوص قهوه
قهوه ریختمو بردم براشون
+ خب لیا خانم باید بهمون بگی چیشده چخبره کی اومدی کره و...
* راست میگه زود باش بگو خیلی کنجکاوم راستی چخبر از شوهرت اقا کارن؟
_ باشه باشه به همه سوالاتون جواب میدم فقط بذارین دو دقیقه نفس بکشم
* باشه( با خنده )
_ خب اول بگم که دو روز پیش اومدم کره و اول با کارن رفتیم جای مامان و بابام بعدش فرداشم رفتیم جای مامان بابای کارن
+ خب خب داره جالب میشه بعدش؟
_ امروز اومدم جای خونه سیانا و بهم گفتن جای تو یه و منم ادرس گرفتم و این شد که الان اینجام
* خب اینا ولش بگو سوغاتی چی اوردی برامون
+ خیر سرت 26 سالته سیانا، بعد دنبال سوغاتی هم هستی؟
_ وای خب لیلین مگه نمیدونی این فقط هیکلش رشد کرده و مغزش هنوز 3 سالشه؟
* اه اصلا خیلی گاوین خوبه میگی 26 سالمه پس من بزرگترتونم باید بهم احترام بذارید
منو لیا زدیم زیر خنده و سیانا از شدت حرص خوردن قرمز شده بود
* به این بغض لعنتی قسم روزی هم میرسه شما حرص بخورین من بخندم
منو لیا دیگه رسما منفجر شده بودیم
* راستی لیا
_ ( با خنده ) ب.. ل. بله؟
* منو لیلین امروز میخوایم بریم بار توهم میای؟
_ متاسفم دخترا نمیتونم بیام امروز منو کارن میخوایم بریم تفریح کنیم
+ یعنی شوهرتو بیشتر از ما دوست داری؟
_ بچه ها این چه حرفیه شما عشقای منین ولی خوب هم کارن خوشش نمیاد برم بار و هم مطمعنم جوجه اذیت میشه
* ها؟ جوجه؟ وات؟
+ جوجه چیه؟ یا کیه؟ نگو که
_ سیانا خانم مگه سوغاتی نمی خواستی بیا اینم سوغاتی
لیا از توی کیفش یه برگه در اورد و به منو سیانا نشون داد باورم نمیشد لیا بارداره سیانا جیغ زد و گفت وای خدا دارم خاله میشم
من با خوشحالی لیا رو بغل کردم و بهش تبریک گفتم
همون جوری داشتیم خوشحالی می کردیم و حرف میزدیم
بعدش کارن به لیا زنگ زد و گفت اومده دنبالش ماهم با لیا خداحافظی کردیم چقدر براش خوشحالم یه شوهر خوب داره و الان یه بچه کوچولو هم داره
نه اینکه از بچه خوشم بیاد ولی بدمم نمیاد
برگشتم و به سیانا نگاه کردم و دیدم داره خیلی شیطون نگام میکنه
+ باز چه فکری توی اون مغز خرابته ها؟
* لیلین جونم گوش کن الان ساعت 9 شبه خب؟
+ خب که چی؟
* یعنی الان پا میشی با من میای بریم ارایشگاه بعد یه سر بریم خونه ی ما من یه لباس بردارم بعدشم میایم خونه تو
و تو یه لباس شیک و پسر کش انتخاب میکنی و میای باهم بریم بار اوکی شد؟
+ شوخیت گرفته کی حوصله داره؟
* لیلین قول دادی دیگه پاشو پاشو
با خستگی پا شدم و دنبالش رفتم و سوار ماشینش شدم
....
اول رفتیم یه ارایشگاه و سیانا گفتش
* چون تو سلیقت افتضاحه من میگم چجوری ارایشت کنه نترس بهشون میگم ارایش سبک و ساده ولی شیک بکنن
+ اگه بگم نه هم که قبول نمیکنی پس باشه هرکار میخوای بکن
* افرین بچه خوب
با سیانا وارد ارایشگاه شدیم و....
۴.۹k
۰۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.