در اغوش شیطان
#در_اغوش_شیطان
پارت 2
با صدای زنگ در از خواب بیدار شدم
نمیدونم چند ساعته خوابیدم ولی خب هوا روشن بود
با خستگی بلند شدم و موهام که بهم ریخته بود رو با دستم درست کردم پا شدم و رفتم در خونه رو باز کنم
در رو باز کردم و با چهره عصبی سیانا رو به رو شدم
( علامت لیلین + علامت سیانا )
+ هی بانی گرل ما چرا عصبانیه؟
_ عزیزم میشه لطفا خفه شی؟ صد بار دیروز بهت زنگ زدم چرا تلفن کوفتی تو جواب نمیدی ها؟
+ ببخشید خواب بودم نفهمیدم
_ وایسا تو خدایا دوباره از اون قرصای کوفتی خوردی؟
مگه دکتر نگفتش که برات بده ها!؟
+ سیانا اعصابم رو بهم نریز بیا تو بشین تا برات توضیح بدم
سیانا با اعصبانیت اومد تو و روی مبل مشکی رنگم نشست
و گفت خب توضیحت چیه؟
+ ببین وقتی داشتم برنامه خبری تو نگاه میکردم اون عجوزه بهم زنگ زد و خب همون داستان همیشگی
_ باورم نمیشه چطور روش شده بهت زنگ بزنه؟ واقعا حالم ازش بهم میخوره! بازم درخواست پول کرد؟
+ اره، و واقعا اعصابمو بهم ریخت منم دیگه حوصله نداشتم قرص خوردمو خوابیدم بازم میگم ببخشید سیانا
_ عزیزم بمیرم برات ، اگه به من بود اون عجوزه رو جر میدادم
ولی من که میگم از اون قرصا نخور بخاطر خودته گلم نگرانتم ندیدی دکتر چی گفت؟ اون قرصا برات مثل سم میمونه(:
+ میدونم سیانا میدونم
سیانا بهترین دوستم بود از دبیرستان باهاش دوستم
کل زندگی منو میدونه مثل مادر، خواهر، پدر، برادر مثل خانواده همیشه پیشم بوده مامانشم خیلی گله من صداش میکنم مامان بعضی موقع ها خیلی دلم میخواست مامان منم مثل سیانا بود سیانا دختر خوشگلی بود خیلی کیوت بود
چشمای سبز و موهای لختو مشکی داشت و اندام خوبی هم داشت توی یه خانواده نسبتا پولدار زندگی میکرد و البته یکسال هم از من بزرگتر بود و پیش مامانشو و باباشو داداشش زندگی میکرد
راستش حسرت زندگیشو میخورم
من حتی نمیدونم بابام کیه! اون عجوزه همیشه بهم میگفت بابات مارو ترک کرده و بخاطر همینه که من اینجوری شدم
ولی من مطمعنم حتما بابام هم بخاطر هر.. زه بودنش ترکش کرده
نمیدونم واقعا
_ هی لیلین
_ لیلین ( صدای نسبتا بلند )
+ چیشده؟
_ یک ساعته توی فکری چخبره؟
+ داشتم به رابطمون و زندگیم فکر میکردم
_ هی دختر لازم نیست اینقدر فکرتو درگیر کنی بجای این چیزا بیا باهم بریم بار؟ نظرت؟
+ خودت که میدونی حوصله بار رو ندارم
_ لیلین بخاطر من باشه؟ خواهش میکنم همین یه بارو بیا مطمعنم بهت خوش میگذره عزیزم من که بد تورو نمیخوام
+ چی بگم باشه میام
_ افرین تازه کجاشو دیدی شاید از سینگلی در اومدی ( با چشمک )
یه دیوونه بهش گفتم و کوسن مبل رو به طرفش پرتاب کردم
که یه دفعه صدای زنگ در خونه اومد
_ مهمون داشتی؟ کی هست؟
+ مهمون چیه؟ من چمیدونم کیه
_ برم درو باز کنم؟
+ نه تو چرا بری خودم میرم
پا شدم و رفتم سمت در
سیانا هم پاشد و دنبالم اومد
تا درو باز کردم سیانا و من با تعجب داشتیم اون شخصی که جلومون بود رو نگاه میکردیم...
پارت 2
با صدای زنگ در از خواب بیدار شدم
نمیدونم چند ساعته خوابیدم ولی خب هوا روشن بود
با خستگی بلند شدم و موهام که بهم ریخته بود رو با دستم درست کردم پا شدم و رفتم در خونه رو باز کنم
در رو باز کردم و با چهره عصبی سیانا رو به رو شدم
( علامت لیلین + علامت سیانا )
+ هی بانی گرل ما چرا عصبانیه؟
_ عزیزم میشه لطفا خفه شی؟ صد بار دیروز بهت زنگ زدم چرا تلفن کوفتی تو جواب نمیدی ها؟
+ ببخشید خواب بودم نفهمیدم
_ وایسا تو خدایا دوباره از اون قرصای کوفتی خوردی؟
مگه دکتر نگفتش که برات بده ها!؟
+ سیانا اعصابم رو بهم نریز بیا تو بشین تا برات توضیح بدم
سیانا با اعصبانیت اومد تو و روی مبل مشکی رنگم نشست
و گفت خب توضیحت چیه؟
+ ببین وقتی داشتم برنامه خبری تو نگاه میکردم اون عجوزه بهم زنگ زد و خب همون داستان همیشگی
_ باورم نمیشه چطور روش شده بهت زنگ بزنه؟ واقعا حالم ازش بهم میخوره! بازم درخواست پول کرد؟
+ اره، و واقعا اعصابمو بهم ریخت منم دیگه حوصله نداشتم قرص خوردمو خوابیدم بازم میگم ببخشید سیانا
_ عزیزم بمیرم برات ، اگه به من بود اون عجوزه رو جر میدادم
ولی من که میگم از اون قرصا نخور بخاطر خودته گلم نگرانتم ندیدی دکتر چی گفت؟ اون قرصا برات مثل سم میمونه(:
+ میدونم سیانا میدونم
سیانا بهترین دوستم بود از دبیرستان باهاش دوستم
کل زندگی منو میدونه مثل مادر، خواهر، پدر، برادر مثل خانواده همیشه پیشم بوده مامانشم خیلی گله من صداش میکنم مامان بعضی موقع ها خیلی دلم میخواست مامان منم مثل سیانا بود سیانا دختر خوشگلی بود خیلی کیوت بود
چشمای سبز و موهای لختو مشکی داشت و اندام خوبی هم داشت توی یه خانواده نسبتا پولدار زندگی میکرد و البته یکسال هم از من بزرگتر بود و پیش مامانشو و باباشو داداشش زندگی میکرد
راستش حسرت زندگیشو میخورم
من حتی نمیدونم بابام کیه! اون عجوزه همیشه بهم میگفت بابات مارو ترک کرده و بخاطر همینه که من اینجوری شدم
ولی من مطمعنم حتما بابام هم بخاطر هر.. زه بودنش ترکش کرده
نمیدونم واقعا
_ هی لیلین
_ لیلین ( صدای نسبتا بلند )
+ چیشده؟
_ یک ساعته توی فکری چخبره؟
+ داشتم به رابطمون و زندگیم فکر میکردم
_ هی دختر لازم نیست اینقدر فکرتو درگیر کنی بجای این چیزا بیا باهم بریم بار؟ نظرت؟
+ خودت که میدونی حوصله بار رو ندارم
_ لیلین بخاطر من باشه؟ خواهش میکنم همین یه بارو بیا مطمعنم بهت خوش میگذره عزیزم من که بد تورو نمیخوام
+ چی بگم باشه میام
_ افرین تازه کجاشو دیدی شاید از سینگلی در اومدی ( با چشمک )
یه دیوونه بهش گفتم و کوسن مبل رو به طرفش پرتاب کردم
که یه دفعه صدای زنگ در خونه اومد
_ مهمون داشتی؟ کی هست؟
+ مهمون چیه؟ من چمیدونم کیه
_ برم درو باز کنم؟
+ نه تو چرا بری خودم میرم
پا شدم و رفتم سمت در
سیانا هم پاشد و دنبالم اومد
تا درو باز کردم سیانا و من با تعجب داشتیم اون شخصی که جلومون بود رو نگاه میکردیم...
۴.۲k
۰۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.