عشقـ/مـافیایی
پارت هیجدهم
ا.ت:باشه فقط سریع بیا
بدو بدو رفتم پایین صندلیم و کشیدم عقب و نشستم روش
داشتم میخوردم جیمین با یه لباس راحتی و شلوارک اومد و صندلی کنادیمو کشید عقب و نشست پیشم
اول آب خورد بعد شروع کرد به خوردن
داشتم رامن و هورت میکشیدم که پرید تو گلوم
برام تو لیوان خودش آب ریخت داد بهم
اولش چندشم شد تو لیوانش خوردم ولی خب داشتم خفه میشدم
چند تا هم زد پشتم یکم به خودم اومدم
ا.ت:خوبم نزن
جیمین:هوم باشه مراقبه خوردنت باش:)
غذا رو خوردیم اجوما میز و جمع کرد
صدا در زده شد
جیمین در و باز کرد که بچه ها شوت شدن داخل و منو بقل کردن
کوک و جین و تهیونگ
دلم براشون تنگ شده بود
کوک:وای دختر جرا انقدر لاغر شدییی
تهیونگ:دلم برات تنگ شده بود
جین:بازم که بو میدی یاع یاع یاع
ا.ت:منم دلم تنگ شده بود براتونننن
فلشو آوردین؟
کوک:آره بگیر
ا.ت:مرسیییی
اونور و نگاه کردم دیدم جیمین با حرص داره نگامون میکنه
ا.ت:هی جیمین
جیمین:...بله
ا.ت:فلش و اوردن:))
جیمین:باشه:)
هی شماها بشنین اجوما ازتون پذیرایی میکنه منو ا.ت باهم کار داریم
جین:زیاد شیطونی نکنین حوصله بچه داری ندارم
دمپاییمو برداشتم انداختم طرفشوم خورد تو سره تهیونگ
تهیونگ:یا چرا منو میزنی
ا.ت:تو جین هیونگو بزن
تهیونگ:جرئت داری خودت بزن
ا.ت:بیخیال
رفتیم با جیمین تو اتاقش
جیمین سریع در و بست
جیمین:لازمه انقدر باهاشون صمیمی باشی:(
ا.ت:وااا چت شد یهو اونا از بچگی با من بودن نمیفهمم منظورتو
جیمین:هیچی بیخیال
فقط...من الان شوهرتم...پس...
ا.ت:باشه فهمیدم
نگران نباش(با لبخند)
بیا این فلش و بگیر بچه رفتن نگا میکنیم
جیمین:باشه حتما
فقط...چیزه...!
ا.ت:چی شده نترس بگو
جیمین:میشه با من...
ا.ت:باشه فقط سریع بیا
بدو بدو رفتم پایین صندلیم و کشیدم عقب و نشستم روش
داشتم میخوردم جیمین با یه لباس راحتی و شلوارک اومد و صندلی کنادیمو کشید عقب و نشست پیشم
اول آب خورد بعد شروع کرد به خوردن
داشتم رامن و هورت میکشیدم که پرید تو گلوم
برام تو لیوان خودش آب ریخت داد بهم
اولش چندشم شد تو لیوانش خوردم ولی خب داشتم خفه میشدم
چند تا هم زد پشتم یکم به خودم اومدم
ا.ت:خوبم نزن
جیمین:هوم باشه مراقبه خوردنت باش:)
غذا رو خوردیم اجوما میز و جمع کرد
صدا در زده شد
جیمین در و باز کرد که بچه ها شوت شدن داخل و منو بقل کردن
کوک و جین و تهیونگ
دلم براشون تنگ شده بود
کوک:وای دختر جرا انقدر لاغر شدییی
تهیونگ:دلم برات تنگ شده بود
جین:بازم که بو میدی یاع یاع یاع
ا.ت:منم دلم تنگ شده بود براتونننن
فلشو آوردین؟
کوک:آره بگیر
ا.ت:مرسیییی
اونور و نگاه کردم دیدم جیمین با حرص داره نگامون میکنه
ا.ت:هی جیمین
جیمین:...بله
ا.ت:فلش و اوردن:))
جیمین:باشه:)
هی شماها بشنین اجوما ازتون پذیرایی میکنه منو ا.ت باهم کار داریم
جین:زیاد شیطونی نکنین حوصله بچه داری ندارم
دمپاییمو برداشتم انداختم طرفشوم خورد تو سره تهیونگ
تهیونگ:یا چرا منو میزنی
ا.ت:تو جین هیونگو بزن
تهیونگ:جرئت داری خودت بزن
ا.ت:بیخیال
رفتیم با جیمین تو اتاقش
جیمین سریع در و بست
جیمین:لازمه انقدر باهاشون صمیمی باشی:(
ا.ت:وااا چت شد یهو اونا از بچگی با من بودن نمیفهمم منظورتو
جیمین:هیچی بیخیال
فقط...من الان شوهرتم...پس...
ا.ت:باشه فهمیدم
نگران نباش(با لبخند)
بیا این فلش و بگیر بچه رفتن نگا میکنیم
جیمین:باشه حتما
فقط...چیزه...!
ا.ت:چی شده نترس بگو
جیمین:میشه با من...
۲۹.۲k
۲۱ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.