عشق پنهان
#عشق_پنهان
𝒑𝒂𝒓𝒕:𝟏𝟔
•─────────────•
جونگ�کوک:ا.ت حالت خوبه
جری برو دکتر رو خبر کن
جری سرشو تکون داد و رفت دنبال دکتر
مامان کوک:خودشو زدع به موش مردگی
جونگ�کوک:مامان تمومش کن
برگشتم سمت ا.ت
بی جون افتادع بود زمین بغلش کردم و بردمش سمت اتاقم!
گذاشتمش رو تخت
دستمو رو موهاش کشیدم
جونگ�کوک:ا.ت
خیلی اذیت شدی نه...!
معذرت میخام دیگه پیش نمیاد
قول میدم جبران کنم.
صورتش پر از خستگی بود
میدونستم به اجبار اومدع این خونه
از طرفیم تو این دنیا کسیو نداشت
پیفی کشیدم
اما:جونگ�کوکی اومدی
جونگ�کوک:من کی اجازه دادم بیای داخل
اما:عم کوک
جونگ�کوک:برو بیرون
همین الان
اما:کوک تو عوض شدی
بخاطر این دختره..
جونگ�کوک:نشنیدی گفتم برو بیرون
اما:
با حرص نگاشون کردم و بدون حرفی از اتاقش رفتم بیرون
ولی این اینطوری تموم نمیشه
جری:با عجله ماشینو تو حیاط عمارت پارک کردم و دکتر رو به اتاق ارباب بردم
در اتاقش رو زدم
جونگ�کوک:بیا داخل
جری:ارباب دکتر رو ارودم
جونگ�کوک:زود بگو بیاد داخل
دکتر:ببخشید
میشه لطفا از اتاق برید بیرون
جونگ�کوک:عم باش
از اتاق اومدیم بیرون
نگرانش بودم
جلو اتاق قدم برمیداشتم
فلش بک🕸*
مامان کوک:نگران نباش عزیزم
اون کاری نمیتونه بکنه
اما:ولی ماامان ندیدی کوک چطوری داشت ازش حمایت میکرد
اون دختره کوک رو به خدش جذب کردع
از اولشم نباید میزاشتی بیاد عمارت
مامان کوک:فعلن بزار ببینیم چش شدع
جونگ�کوک:بعدچندمین از راه رفتن خسته شدم
در اتاق رو زدم
دکتر:میتونید بیاید تو
در اتاقو باز کردم و رفتم داخل
جونگ کوک:حالش خوبه
شرط پارت بعد ۱۰ لایک
𝒑𝒂𝒓𝒕:𝟏𝟔
•─────────────•
جونگ�کوک:ا.ت حالت خوبه
جری برو دکتر رو خبر کن
جری سرشو تکون داد و رفت دنبال دکتر
مامان کوک:خودشو زدع به موش مردگی
جونگ�کوک:مامان تمومش کن
برگشتم سمت ا.ت
بی جون افتادع بود زمین بغلش کردم و بردمش سمت اتاقم!
گذاشتمش رو تخت
دستمو رو موهاش کشیدم
جونگ�کوک:ا.ت
خیلی اذیت شدی نه...!
معذرت میخام دیگه پیش نمیاد
قول میدم جبران کنم.
صورتش پر از خستگی بود
میدونستم به اجبار اومدع این خونه
از طرفیم تو این دنیا کسیو نداشت
پیفی کشیدم
اما:جونگ�کوکی اومدی
جونگ�کوک:من کی اجازه دادم بیای داخل
اما:عم کوک
جونگ�کوک:برو بیرون
همین الان
اما:کوک تو عوض شدی
بخاطر این دختره..
جونگ�کوک:نشنیدی گفتم برو بیرون
اما:
با حرص نگاشون کردم و بدون حرفی از اتاقش رفتم بیرون
ولی این اینطوری تموم نمیشه
جری:با عجله ماشینو تو حیاط عمارت پارک کردم و دکتر رو به اتاق ارباب بردم
در اتاقش رو زدم
جونگ�کوک:بیا داخل
جری:ارباب دکتر رو ارودم
جونگ�کوک:زود بگو بیاد داخل
دکتر:ببخشید
میشه لطفا از اتاق برید بیرون
جونگ�کوک:عم باش
از اتاق اومدیم بیرون
نگرانش بودم
جلو اتاق قدم برمیداشتم
فلش بک🕸*
مامان کوک:نگران نباش عزیزم
اون کاری نمیتونه بکنه
اما:ولی ماامان ندیدی کوک چطوری داشت ازش حمایت میکرد
اون دختره کوک رو به خدش جذب کردع
از اولشم نباید میزاشتی بیاد عمارت
مامان کوک:فعلن بزار ببینیم چش شدع
جونگ�کوک:بعدچندمین از راه رفتن خسته شدم
در اتاق رو زدم
دکتر:میتونید بیاید تو
در اتاقو باز کردم و رفتم داخل
جونگ کوک:حالش خوبه
شرط پارت بعد ۱۰ لایک
۱۵.۸k
۲۴ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.