عشق پنهان
#عشق_پنهان
𝒑𝒂𝒓𝒕:𝟏𝟖
•─────────────•
با حس سردرد چشامو وا کردم...که با چهره خندون و راحت و خابالو یکی روبه�رو شدم
کوک خابیده بود...سرشم گذاشته بود رو سی*نم..
تازه فهمیدم که اینجا اتاق خودم نیست
من اصلا اینجا چیکار میکنم
گیج شده به کوک نگاه کردم
خاستم بلند شم.ولی دیدم اگه تکون بخورم از خاب بیدار میشه
دلم نیومد
تنها چیزی که یادمه اینه که. افتادم زمین... دیگه چیز خاصی یادم نمیاد
یکم تو جام وول خوردم که اروم چشاشو باز کرد
جونگ�کوک:اوه..من کی خابم برد....
ا.ت بیدار شدی حالت خوبه
ا.ت:اره من خوبم
من اینجا چیکار میکنم
جونگ�کوک:بیب وقتی بی�هوش شدی اوردمت اینجا
ا.ت:هااا من درست شنیدم
بی..بیبیت؟
با این حرفم قهقه�ای زد
جونگ�کوک:اره بیبیم
راسی بیب یه چی بگم بهت
سرمو کج کردم.چقد باهام مهربون شده بود
دستشو جلو چشام تکون داد
جونگ�کوک:کجاییی.بگم
پاشدم نشستم روتخت.که همراهم پاشد و نشست روبه روم
ا.ت:اره بگو
دستامو تو دستش گرفت و گفت.
جونگ�کوک:داری مامان میشی
با شنیدن حرفش دومتر پریدم بالا
ا.ت:چیییییییییییییییییییی
دوباره قهقه�ای زد و گف
جونگ�کوک:بیب تعجب نداره که
داری مامان میشی......
صورتشو اورد جلو صورتم طوری که اگه تکون میخوردم لب*ام به ل*با*ش برخورد میکرد
جونگ�کوک:ممنونم بیب.تو ارزوی پدر شدن منو داری براوردی میکنی
از خجالت لپام سرخ شد
ازم جداشد و با خنده گف
جونگ�کوک:چرا خجالت میکشی
عین لبو سرخ شدی دختر
ا.ت:عا خ من...
دارم مامان میشم
دستاشو دور کمرم حلقه کرد و منو به خودش چسبوند
تو بغلش گم شده بودم
بغلش بوی ارامش میداد
برای چند لحظه چشامو بستم و خودمو از تموم دردایی که تا حالا کشیدم دور کردم
سرمو بالا نگه داشتمم و به چهرش نگاش کردم
احساس کردم با تمام وجودش بغلم کرده
چشاشو بسته بود
من تو این دنیا کسیو نداشتم.ولی اون تو دنیا تنها کسی بود که داشتم
میخاستم بهش تکیه کنم
نااگاه بهش علاقمند شده بودم
ببخشید بابت دیر گذاشتن
۱۰ لایک تا پارت بعد
𝒑𝒂𝒓𝒕:𝟏𝟖
•─────────────•
با حس سردرد چشامو وا کردم...که با چهره خندون و راحت و خابالو یکی روبه�رو شدم
کوک خابیده بود...سرشم گذاشته بود رو سی*نم..
تازه فهمیدم که اینجا اتاق خودم نیست
من اصلا اینجا چیکار میکنم
گیج شده به کوک نگاه کردم
خاستم بلند شم.ولی دیدم اگه تکون بخورم از خاب بیدار میشه
دلم نیومد
تنها چیزی که یادمه اینه که. افتادم زمین... دیگه چیز خاصی یادم نمیاد
یکم تو جام وول خوردم که اروم چشاشو باز کرد
جونگ�کوک:اوه..من کی خابم برد....
ا.ت بیدار شدی حالت خوبه
ا.ت:اره من خوبم
من اینجا چیکار میکنم
جونگ�کوک:بیب وقتی بی�هوش شدی اوردمت اینجا
ا.ت:هااا من درست شنیدم
بی..بیبیت؟
با این حرفم قهقه�ای زد
جونگ�کوک:اره بیبیم
راسی بیب یه چی بگم بهت
سرمو کج کردم.چقد باهام مهربون شده بود
دستشو جلو چشام تکون داد
جونگ�کوک:کجاییی.بگم
پاشدم نشستم روتخت.که همراهم پاشد و نشست روبه روم
ا.ت:اره بگو
دستامو تو دستش گرفت و گفت.
جونگ�کوک:داری مامان میشی
با شنیدن حرفش دومتر پریدم بالا
ا.ت:چیییییییییییییییییییی
دوباره قهقه�ای زد و گف
جونگ�کوک:بیب تعجب نداره که
داری مامان میشی......
صورتشو اورد جلو صورتم طوری که اگه تکون میخوردم لب*ام به ل*با*ش برخورد میکرد
جونگ�کوک:ممنونم بیب.تو ارزوی پدر شدن منو داری براوردی میکنی
از خجالت لپام سرخ شد
ازم جداشد و با خنده گف
جونگ�کوک:چرا خجالت میکشی
عین لبو سرخ شدی دختر
ا.ت:عا خ من...
دارم مامان میشم
دستاشو دور کمرم حلقه کرد و منو به خودش چسبوند
تو بغلش گم شده بودم
بغلش بوی ارامش میداد
برای چند لحظه چشامو بستم و خودمو از تموم دردایی که تا حالا کشیدم دور کردم
سرمو بالا نگه داشتمم و به چهرش نگاش کردم
احساس کردم با تمام وجودش بغلم کرده
چشاشو بسته بود
من تو این دنیا کسیو نداشتم.ولی اون تو دنیا تنها کسی بود که داشتم
میخاستم بهش تکیه کنم
نااگاه بهش علاقمند شده بودم
ببخشید بابت دیر گذاشتن
۱۰ لایک تا پارت بعد
۹.۳k
۲۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.