عشق پنهان
#عشق_پنهان
𝒑𝒂𝒓𝒕:𝟏𝟓
•────────────•
مامان کوک:بهت اسون گرفتم
ا.ت:چی میگین شما میگم از صبح هیچی نخوردم ینی ندادین که بخورم
بعد میگی دزدی من چی بخام بدزدم
اما:مامان اینجا چخبرع
مامان کوک:هیچی عزیزم
فقد موچ این جوجع رو گرفتم
صداتو برای من بلند میکنی
اره
اومد نزدیکم موهامو تو دستاش پیچوند
ا.ت:چیکار میکنی موهاموو ول کن
ولی گوشش بدهکار نبود
با خودش کشوند و به گوشه اشپز خونع که پر ظرف بود برد
هولم داد افتادم زمین
به اون گوشه اشارع کرد
مامان کوک:باید همع اینارو با اب سرد بشوری
حالام زود باش کارتو شروع کن
بعد گفتن حرفش پشتشو کرد بهم ورفت
اما:هع بهت گفتع بودم که فکر چیزای مسخررو نکن اینم عواقبش
خوش باش جوجع کوچولو
اشکام دست خودم نبود
نمیدونم چم شدع بود......از رو زمین بلند شدم و رفتم ظرفارو بشورم
با گریه شروع کردم به شستنشون
دستام یخ زد
سردم بود
در حالی که داشتم ظرفارو میشستم
صدای جونگ�کوک تو خونه پیچید از شنیدن صداش خیلی خوشحال شدع بودم
به سمت اشپزخونه قدم برمیداشت
میتونستم صدای قدم برداشتناشو بشنوم
داشت به جری یچیزی میگفت
برگشت با دیدن من که دارم کار میکنم
اخماش توهم رفت
با عصبانیت عربده�ای کشید که صداش کل عمارت رو گرفت
جونگ�کوک:کی گفت زن من تو خونع خدم با وجود این همه خدمتکار کار کنه
بعد از گفتن حرفش با عصبانیت به سمتم قدم برداشت دیتی برد به سمت اب
جونگ�کوک:اب شم که سردع
ببینم ا.ت کی بهت گفته
بگو
مامان کوک:چخبرته کوک
من گفتم
جونگ کوک برگشت سمت مامانش
جونگ�کوک:چرا
مامان کوک:چون پاشو از گیلیمش درازتر کردع بود
جونگ�کوک:کرده بود که کرده بود
اون زن من
خانم این خونه
چرا خانم خونع باید کار کنه
با چشای اشکی بهش نگاه میکردم
اولین نفری بود که داشت اینطوری از من دفاع میکرد
ولی مغزم تیری کشید و نفمیدم چطور شد که افتادم دیگه چیزی نفمیدم
و سیاهی مطلق
جونگ�کوک:هی ا.ت چت شد
شرط پارت بعد ۱۰ لایک
𝒑𝒂𝒓𝒕:𝟏𝟓
•────────────•
مامان کوک:بهت اسون گرفتم
ا.ت:چی میگین شما میگم از صبح هیچی نخوردم ینی ندادین که بخورم
بعد میگی دزدی من چی بخام بدزدم
اما:مامان اینجا چخبرع
مامان کوک:هیچی عزیزم
فقد موچ این جوجع رو گرفتم
صداتو برای من بلند میکنی
اره
اومد نزدیکم موهامو تو دستاش پیچوند
ا.ت:چیکار میکنی موهاموو ول کن
ولی گوشش بدهکار نبود
با خودش کشوند و به گوشه اشپز خونع که پر ظرف بود برد
هولم داد افتادم زمین
به اون گوشه اشارع کرد
مامان کوک:باید همع اینارو با اب سرد بشوری
حالام زود باش کارتو شروع کن
بعد گفتن حرفش پشتشو کرد بهم ورفت
اما:هع بهت گفتع بودم که فکر چیزای مسخررو نکن اینم عواقبش
خوش باش جوجع کوچولو
اشکام دست خودم نبود
نمیدونم چم شدع بود......از رو زمین بلند شدم و رفتم ظرفارو بشورم
با گریه شروع کردم به شستنشون
دستام یخ زد
سردم بود
در حالی که داشتم ظرفارو میشستم
صدای جونگ�کوک تو خونه پیچید از شنیدن صداش خیلی خوشحال شدع بودم
به سمت اشپزخونه قدم برمیداشت
میتونستم صدای قدم برداشتناشو بشنوم
داشت به جری یچیزی میگفت
برگشت با دیدن من که دارم کار میکنم
اخماش توهم رفت
با عصبانیت عربده�ای کشید که صداش کل عمارت رو گرفت
جونگ�کوک:کی گفت زن من تو خونع خدم با وجود این همه خدمتکار کار کنه
بعد از گفتن حرفش با عصبانیت به سمتم قدم برداشت دیتی برد به سمت اب
جونگ�کوک:اب شم که سردع
ببینم ا.ت کی بهت گفته
بگو
مامان کوک:چخبرته کوک
من گفتم
جونگ کوک برگشت سمت مامانش
جونگ�کوک:چرا
مامان کوک:چون پاشو از گیلیمش درازتر کردع بود
جونگ�کوک:کرده بود که کرده بود
اون زن من
خانم این خونه
چرا خانم خونع باید کار کنه
با چشای اشکی بهش نگاه میکردم
اولین نفری بود که داشت اینطوری از من دفاع میکرد
ولی مغزم تیری کشید و نفمیدم چطور شد که افتادم دیگه چیزی نفمیدم
و سیاهی مطلق
جونگ�کوک:هی ا.ت چت شد
شرط پارت بعد ۱۰ لایک
۱۱.۴k
۲۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.