🖤فیک مافیایی شب پارت32و33🖤
🖤فیک مافیایی شب پارت32و33🖤
«یک ماه بعد»
رونا: یه ماه از اون ماجرا ها میگذره..
و یه ماه دیگه عروسیمه اونم با مردی که
دوسش دارم...
توی اتاق نشسته بودم که کوک اومد..
کوک: رونا میخوام ببرمت خرید اونم خرید
عروسی و یکمم گردش چطوره؟..
رونا: چـــــی اخ جون بزن بریم...
خوب تو برو پایین تا من اماده شم
کوک: باش زود باشیا..
من اماده شدم و تا دو ساعت منتظر رونا بودم
که داد زدم روناااا فسیل شدم به والله
بیا بریم دیگه....؟
رونا: اومدم خوب شدم..؟
کوک: عالی شدی مگه از تو قشنگترم هست..؟
دستت رو بده به من حالا بیا بریم..
رونا: رفتیم خرید و خرید های عروسی رو کامل کردیم و فقط لباس عروس مونده بود
که برای فردا..
کوک: برگشتیم خونه ورونا خیلی خوشحال بود رونا تو نمیخوای خرید ها را جبران کنی.؟
رونا: جان؟ جبران اهان باش..
رفتم جلو و یه بوسه طولانی کردیم...
کوک: اهوم خوبه..
رونا: الان بریم بخوابیم خیلی خوابم میاد..
کوک: باشه..
صبح پا شدم دیدم رونا تو بغلم خوابه من بلند
شدم رفتم پایین گذاشتم..
رونا بخوابه و رفتم پیش تهیونگ..
چطوری داداش..؟
تهیونگ:....
کوک: چرا حرف نمیزنی؟؟
تهیونگ: کووووک خیلی رو داری اصن
یادت رفته یه داداشی یا یه رفیقی داری...
کوک: خوب ببخشید درگیر کارا عروسی بودم
حالا با من قهری؟.
تهیونگ: اره بلند شو برو همونجایی که بودی.
کوک: باشه خودت خواستی..
و انقدر قلقلکش دادم.
تهیونگ: خخخ کووک خخخ باشه باشه
شکر خوردم قهر نیستم..
ولی کوک این اولین باره با من شوخی میکنی
فک میکنم رونا تو رو عوض کرده از اون
کوک بد اخلاق و خشن تبدیلت کرده به
یه بانی مهربون....
کوک: جدی میگی اصن خودم فک نکرده بودم
میگم چرا خدمه ها با تعجب نگام میکنن
خوب بیخی بلند شو اماده شو با رونا میریم
خرید...
تهیونگ: من نمیام...
کوک: اهان پس کم قلقلکت دادم..
تهیونگ: نه نه من شکر خوردم میام میام..
کوک: افرینپس زود باش..
«یک ماه بعد»
رونا: یه ماه از اون ماجرا ها میگذره..
و یه ماه دیگه عروسیمه اونم با مردی که
دوسش دارم...
توی اتاق نشسته بودم که کوک اومد..
کوک: رونا میخوام ببرمت خرید اونم خرید
عروسی و یکمم گردش چطوره؟..
رونا: چـــــی اخ جون بزن بریم...
خوب تو برو پایین تا من اماده شم
کوک: باش زود باشیا..
من اماده شدم و تا دو ساعت منتظر رونا بودم
که داد زدم روناااا فسیل شدم به والله
بیا بریم دیگه....؟
رونا: اومدم خوب شدم..؟
کوک: عالی شدی مگه از تو قشنگترم هست..؟
دستت رو بده به من حالا بیا بریم..
رونا: رفتیم خرید و خرید های عروسی رو کامل کردیم و فقط لباس عروس مونده بود
که برای فردا..
کوک: برگشتیم خونه ورونا خیلی خوشحال بود رونا تو نمیخوای خرید ها را جبران کنی.؟
رونا: جان؟ جبران اهان باش..
رفتم جلو و یه بوسه طولانی کردیم...
کوک: اهوم خوبه..
رونا: الان بریم بخوابیم خیلی خوابم میاد..
کوک: باشه..
صبح پا شدم دیدم رونا تو بغلم خوابه من بلند
شدم رفتم پایین گذاشتم..
رونا بخوابه و رفتم پیش تهیونگ..
چطوری داداش..؟
تهیونگ:....
کوک: چرا حرف نمیزنی؟؟
تهیونگ: کووووک خیلی رو داری اصن
یادت رفته یه داداشی یا یه رفیقی داری...
کوک: خوب ببخشید درگیر کارا عروسی بودم
حالا با من قهری؟.
تهیونگ: اره بلند شو برو همونجایی که بودی.
کوک: باشه خودت خواستی..
و انقدر قلقلکش دادم.
تهیونگ: خخخ کووک خخخ باشه باشه
شکر خوردم قهر نیستم..
ولی کوک این اولین باره با من شوخی میکنی
فک میکنم رونا تو رو عوض کرده از اون
کوک بد اخلاق و خشن تبدیلت کرده به
یه بانی مهربون....
کوک: جدی میگی اصن خودم فک نکرده بودم
میگم چرا خدمه ها با تعجب نگام میکنن
خوب بیخی بلند شو اماده شو با رونا میریم
خرید...
تهیونگ: من نمیام...
کوک: اهان پس کم قلقلکت دادم..
تهیونگ: نه نه من شکر خوردم میام میام..
کوک: افرینپس زود باش..
۶۶.۵k
۲۴ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.