اشتباهی بزرگ به اسم اعتماد...
اشتباهی بزرگ به اسم اعتماد...
پارت شونزده
____
ویو یونگی
@مهم نیست ...درد دارم
سولهی&:ببینم ...میخوای بریم پیش دکترت یا ...بگم بیاد اینجا؟!
@نه ...نمیخواد خوب میشم ...
آروم روی تخت دراز کشید و نفس عمیقی کشید...
@برو بیرون سولهی...
&باشه...
سولهی از اتاق بیرون رفت ...آروم دستش رو روی قفسه سینش گذاشت و دوباره نفس عمیقی کشید ... دستش رو مشت کرد ...
ویو ا.ت
روی تخت دراز کشیده بود ...آروم چشماش رو بست ...فکر تهیونگ نمیزاشت بخوابه ...چرا آنقدر داشت اذیت میشد؟!...باید باهاش حرف میزد؟!...باید بهش همه چی رو توضیح میداد که اصلا اونجا نبوده ؟! قبول میکرد؟!نکنه فکر کنه دلم براش تنگ شده دارم اینکار رو میکنم؟!...مگه نشده؟!....جیغ خفیفی کشید ...فردا میرم پیشش...میرم و همه چی رو بهش میگم...
ویو جیمین ...
داخل تراس اتاقش روی مبل چرم مشکی رنگ نشسته بود ...سیگارش رو روشن کرد و پوکی(پکی؟!) ازش گرفت ...
به مبل تکیه داد ...سولهی...اون دختر نمیزاشت آروم فکر کنه...چرا آنقدر خوشگل بود ؟!...میتونست بره اعتراف کنه؟! عمرا...برادر اون ...مین یونگی خیلی روی خواهرش حساس بود بعد بیاد به یه پسر که تازه یک هفته اعتماد کرده بده؟!
پرش زمانی به فردا*
به جلو در عمارت کیم تهیونگ رسید ...آروم در رو زد و وارد شد ...یکم جلو رفت و رمز در رو زد ...وارد سالن شد تهیونگ رو روی مبل دید که داشت با جونگکوک گیم میزد ...از جونگکوک برنده شد و محکم پرید و داد زد که با ا.ت مواجه شد ...دستاش کم کم اومدن پایین و لبخند جای خودش رو به تعجب داد
_اینجا چیکار میکنی ؟!
کوک#:هیونگ...باهم آشتی کردید ؟!
_ن،نه ولی....چرا اومدی اینجا؟!
ات:ب،باید باهات حرف بزنم ...
_ولم کن من حرفی ندارم ... برو بیرون ...
ات:هی ...گفتم که کارت دارم ...
_...
#هیونگ...بهتر نیست به حرف ا.ت گوش کنی ؟!
_خ،خب...چیه؟!
ا.ت دست تهیونگ رو گرفت و روی مبل نشست ...
#من می...
ات:نمیخواد جونگکوکی ...بشین بهتره ...
_خب کارت رو بگو...
ا.ت شروع کرد به تعریف کرد کل اتفاق های اون روز(تو پارت های قبلی فهمیدید)
_چرا داری الان این ها رو میگی ؟!
ات:تو یه عذرخواهی به من بدهکاری منم همینطور ...
_من؟!
ات:آره ...تو بدون آگاهی و از روی عصبانیت به من تجا....وز کردی و من اون روز فقط به خاطر مشکلات کوچیک به پارتی مدرسه نیامدم و باعث تمام اتفاق هات شد ...
_نیامدی به پارتی؟!...اون همه فیلم و عکس رو انکار میکنی؟!
ات:آره انکار میکنم چون...
_خفه شو ات....خفه شو ...تو دانش آموز محبوب مدرسه بودی درست ولی این هیچ دلیلی نداره که بخوای به من خیانت کنی تو...
ات:من بهت خیانت نکردممم(جیغ)
#ش،ت...
ات: دیدی؟؟...اصلا عکس ها رو نگاه کردی ؟!...من کجا تتو دارم؟!...کجا ماه گرفتگی دارم ؟! کی موهام کوتاه بوده که خودم خبر نداشتم ؟! هااا؟!
#ا.ت ...آروم باش...
ادامه کامنت
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#TAEHYUNG#fake
پارت شونزده
____
ویو یونگی
@مهم نیست ...درد دارم
سولهی&:ببینم ...میخوای بریم پیش دکترت یا ...بگم بیاد اینجا؟!
@نه ...نمیخواد خوب میشم ...
آروم روی تخت دراز کشید و نفس عمیقی کشید...
@برو بیرون سولهی...
&باشه...
سولهی از اتاق بیرون رفت ...آروم دستش رو روی قفسه سینش گذاشت و دوباره نفس عمیقی کشید ... دستش رو مشت کرد ...
ویو ا.ت
روی تخت دراز کشیده بود ...آروم چشماش رو بست ...فکر تهیونگ نمیزاشت بخوابه ...چرا آنقدر داشت اذیت میشد؟!...باید باهاش حرف میزد؟!...باید بهش همه چی رو توضیح میداد که اصلا اونجا نبوده ؟! قبول میکرد؟!نکنه فکر کنه دلم براش تنگ شده دارم اینکار رو میکنم؟!...مگه نشده؟!....جیغ خفیفی کشید ...فردا میرم پیشش...میرم و همه چی رو بهش میگم...
ویو جیمین ...
داخل تراس اتاقش روی مبل چرم مشکی رنگ نشسته بود ...سیگارش رو روشن کرد و پوکی(پکی؟!) ازش گرفت ...
به مبل تکیه داد ...سولهی...اون دختر نمیزاشت آروم فکر کنه...چرا آنقدر خوشگل بود ؟!...میتونست بره اعتراف کنه؟! عمرا...برادر اون ...مین یونگی خیلی روی خواهرش حساس بود بعد بیاد به یه پسر که تازه یک هفته اعتماد کرده بده؟!
پرش زمانی به فردا*
به جلو در عمارت کیم تهیونگ رسید ...آروم در رو زد و وارد شد ...یکم جلو رفت و رمز در رو زد ...وارد سالن شد تهیونگ رو روی مبل دید که داشت با جونگکوک گیم میزد ...از جونگکوک برنده شد و محکم پرید و داد زد که با ا.ت مواجه شد ...دستاش کم کم اومدن پایین و لبخند جای خودش رو به تعجب داد
_اینجا چیکار میکنی ؟!
کوک#:هیونگ...باهم آشتی کردید ؟!
_ن،نه ولی....چرا اومدی اینجا؟!
ات:ب،باید باهات حرف بزنم ...
_ولم کن من حرفی ندارم ... برو بیرون ...
ات:هی ...گفتم که کارت دارم ...
_...
#هیونگ...بهتر نیست به حرف ا.ت گوش کنی ؟!
_خ،خب...چیه؟!
ا.ت دست تهیونگ رو گرفت و روی مبل نشست ...
#من می...
ات:نمیخواد جونگکوکی ...بشین بهتره ...
_خب کارت رو بگو...
ا.ت شروع کرد به تعریف کرد کل اتفاق های اون روز(تو پارت های قبلی فهمیدید)
_چرا داری الان این ها رو میگی ؟!
ات:تو یه عذرخواهی به من بدهکاری منم همینطور ...
_من؟!
ات:آره ...تو بدون آگاهی و از روی عصبانیت به من تجا....وز کردی و من اون روز فقط به خاطر مشکلات کوچیک به پارتی مدرسه نیامدم و باعث تمام اتفاق هات شد ...
_نیامدی به پارتی؟!...اون همه فیلم و عکس رو انکار میکنی؟!
ات:آره انکار میکنم چون...
_خفه شو ات....خفه شو ...تو دانش آموز محبوب مدرسه بودی درست ولی این هیچ دلیلی نداره که بخوای به من خیانت کنی تو...
ات:من بهت خیانت نکردممم(جیغ)
#ش،ت...
ات: دیدی؟؟...اصلا عکس ها رو نگاه کردی ؟!...من کجا تتو دارم؟!...کجا ماه گرفتگی دارم ؟! کی موهام کوتاه بوده که خودم خبر نداشتم ؟! هااا؟!
#ا.ت ...آروم باش...
ادامه کامنت
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#TAEHYUNG#fake
۱۴.۵k
۲۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.