اسم عشق یک مافیا
پارت ۶۳
جونگ کوک: تو این چند روز که نتونستم بغلت کنم دیوونه شدم
رونا: هوم......اونشب آغوش من پس زدی حقته
جونگ کوک: چطور یکم آغوشت بهم بدی
رونا: چطوری
جونگ کوک: ۳۰ مین دیگه در خونتون هستم اوک
رونا: باشه
رونا درگیر عوض کردن لباسش شد بعد از پوشیدن لباس یکم آرایش.
دوباره نشست و درگیر گوشیش شد
(۳۰ مین بعد ساعت ۷ )
جونگ کوک زنگ زد
رونا: هوم
جونگ کوک : بیا پایین
رونا: باشه
به پایین رفت و سریع رفت داخل ماشین پیش جئون
جونگ کوک سریع بغلش کرد
جونگ کوک: بد جور دلتنگت بودم ( داخل بغلش فشردش)
رونا: منم ..... خیلی خیلی دلتنگت بودم..... لطفاً دیگه تنهام نزار
جونگ کوک: هیچوقت.... هیچوقت تنهات نمی زارم پرنسسم
رونا: چرا بهم اون شب گفتی روانی
جونگ کوک: خیلی ترسناک شده بودی
رونا: می دونم ..... ببخشید من نمی تونم خودم کنترل کنم
جونگ کوک: فدا سرت .......راستی خوشگلم امروز لباسات پوشیده است
رونا: انتظار نداری وسط سرما ....لباس باز بپوشم....مگه تو نمی گفتی لباس
پوشیده بپوش هان
جونگ کوک: اهوم ...... دوباره که داغ کردی بیا بغلم خوشگلم
رونا جونگ کوک بغل کرد و بوسه ای به گونه هاش زد
( دو ماه بعد)
رونا و جونگ کوک خیلی عاشق هم بودن همه اش باهام بودن کسی از ماجرا
خبر نداشت که.....................

لباس رونا اسلاید دوم
شب بخیر
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.