⛓عشق دو طرفه ۲۶🖤⛓
⛓عشق دو طرفه ۲۶🖤⛓
آماده شدیم و رفتیم سوار ماشین شدیم سوفیا و کوک جلو نشسته بودن و دست تو دست هم و من و چا و تهیونگ عقب من وسط این دوتا بودم ..
بعد از چند مدتی رسیدیم به یه جای خیلی باحال !
یه جایی مثل یه اتاق بزرگ که وسطش یه میز گرد بزرگ بود
جولی:اینجا کجاست ؟
کوکی:محل کار من و چا و تهیونگ
جولی :چرت نگو؟واقعا؟
تهیونگ:بله واقعا
چا:اوم اره میخاستم بهت بگم ولی گفتم اول بیارمت ببینی
سوفیا:این افراد کین دور میز وایسادن
کوکی:بادیگارد !
سوفیا:اوم.اومیگاد!
کوکی:خب بچه ها جولی و سوفیا شما دوتا با تهیونگ میرید برای آموزش اوک؟
جولی و سوفیا:آموزش چی !
کوکی:تهیونگ توضیح میده !
تهیونگ:خب بچه ها بریم !
از اون کلبه که مثل اتاق بزرگی بود اومدیم بیرون و چند متر اون ور تر تفنگ و ...بود تهیونگ من و سوفیا را برد نزدیک تفنگ ها!
تهیونگ:خو بچه هاا تفنگ هارا بردارید
جولی:عیش ....چی میگی!
سوفیا:من نیستم
تهیونگ :اینجور به ضرر خودتون میشه اگه کمک نکنید ممکنه ما بمیریم
تا این حرفا زد من تفنگ برداشتم و سوفیا هم تفنگشو برداشت
رفتیم سمت هدف تفنگ دستم بود یه لحظه یه گرمی رو دستم احساس کردم سرمو برگردوندم دیدم تهیونگ بغلم کرده و ...
تهیونگ:مراقب باش باید بزنی وسط هدف !
جولی:اوک
رفت سمت سوفیا ولی برای اون هیچ عکس العملی نشان نداده فقط تفنگش را درست کرد....
آماده شدیم و رفتیم سوار ماشین شدیم سوفیا و کوک جلو نشسته بودن و دست تو دست هم و من و چا و تهیونگ عقب من وسط این دوتا بودم ..
بعد از چند مدتی رسیدیم به یه جای خیلی باحال !
یه جایی مثل یه اتاق بزرگ که وسطش یه میز گرد بزرگ بود
جولی:اینجا کجاست ؟
کوکی:محل کار من و چا و تهیونگ
جولی :چرت نگو؟واقعا؟
تهیونگ:بله واقعا
چا:اوم اره میخاستم بهت بگم ولی گفتم اول بیارمت ببینی
سوفیا:این افراد کین دور میز وایسادن
کوکی:بادیگارد !
سوفیا:اوم.اومیگاد!
کوکی:خب بچه ها جولی و سوفیا شما دوتا با تهیونگ میرید برای آموزش اوک؟
جولی و سوفیا:آموزش چی !
کوکی:تهیونگ توضیح میده !
تهیونگ:خب بچه ها بریم !
از اون کلبه که مثل اتاق بزرگی بود اومدیم بیرون و چند متر اون ور تر تفنگ و ...بود تهیونگ من و سوفیا را برد نزدیک تفنگ ها!
تهیونگ:خو بچه هاا تفنگ هارا بردارید
جولی:عیش ....چی میگی!
سوفیا:من نیستم
تهیونگ :اینجور به ضرر خودتون میشه اگه کمک نکنید ممکنه ما بمیریم
تا این حرفا زد من تفنگ برداشتم و سوفیا هم تفنگشو برداشت
رفتیم سمت هدف تفنگ دستم بود یه لحظه یه گرمی رو دستم احساس کردم سرمو برگردوندم دیدم تهیونگ بغلم کرده و ...
تهیونگ:مراقب باش باید بزنی وسط هدف !
جولی:اوک
رفت سمت سوفیا ولی برای اون هیچ عکس العملی نشان نداده فقط تفنگش را درست کرد....
۱۶.۸k
۲۵ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.