زندگی نامعلوم

پارت بیست و نهم

تهیونگ:راستش رو بهت بگم به کسی نمیگی؟

دایون: نه بگو

تهیونگ: جونگمی 2ماه بعد از ازدواجشون به جونگکوک خیانت میکنه میخواست پولای جونگکوک رو بالا بکشه که انگاری جونگکوک متوجه میشه و ازش جدا میشه اما توی دادگاه گفته جونگکوک به من خیانت کرده و یه سری مدرک فعلی بر علیه جونگکوک درست کرده که جونگکوک داری دختره رو میبوسه جونگکوک 2هفته تو بازداشتگاه بود خیلی شکست توی این مدت به دادگاه ثابت شد که خیانت اصلی کار جونگمی بوده ولی هنوز جونگکوک در رفت آمد دادگاه هستش برای همینه انقدر شکسته

دایون ویو= پشمام ریخته بود یعنی کارما زده پس کلش ولی یاد قیافه شکسته اش میوفتم دلم پاره میشه اما خوشحالم دردمو کشیده دلم میخواد بیشتر بکشه حقشه منم باید حرصم رو خالی کنم

دایون: توی این مدت که دارن جدا میشن اسمی از من نبرده؟

تهیونگ: چرا هی میگفت پشیمونم میخوام برگردم اما من و بینا هی می‌گفتیم دایون نمیبخشه دایون یه زندگی تازه شروع کرده اگر دوسش داری نیا تو زندگیش بزور جلوش رو می‌گرفتیم

دایون:آها(پوزخند)

تهیونگ:چرا پوزخند میزنی؟

دایون: هیچی فقط باید بیشتر درد منو بکشه میخوام با حرفام خوردش کنم

تهیونگ: دایون اون خودش همینجوری شکسته تو دیگه این کارو نکن لطفا

دایون: نه تهیونگ درد من بدتر بود چون دخترم چون روحیه لطیف داشتم من خورد میکنم

تهیونگ:دایون....

بس توجه درو بستم و رفتم تو اتاق خودم سریع شمارش رو گرفتم اول خیلی خشک گفت

جونگکوک: بله

دایون: منم دایون(سرد)

یهو صداش جون گرفت شبیه بچه ای بود که بعد از مدت ها صدای مادرش رو میشنوه همینقدر ذوق تو صداش بود

جونگکوک: دایون چه خبر؟چی شد زنگ زدی تو که میگفتی زنگ نمیزنم بهت

پوزخندی زدم نمیدونه فقط برای له کردنت زنگ زدم

دایون: کارت داشتم که زنگ زدم عاشق صدات که نیستم(سرد)

جونگکوک؛ جانم بگو با جون دل قبول میکنم(ذوق)

یهو دلم هری ریخت این ذوق رو شنیدم من... من مثل خودش نمیتونم با احساس کسی بازی کنم اما فقط با حرفا ناراحتش میکنم اما اونم دلم نمیاد.....نه دایون اون همونیه که یه دختر دیگه رو بغل کرد وقتی با تو بود

دایون:فردا ساعت 7 همون کافی شاپ که آخرین بار رفتیم(سرد)

یهو صداش حالت ناراحت گفت

جونگکوک:دایون میشه یه جا دیگه بریم(ناراحت)

دایون: نه خداحافظ

گوشی رو قد کردم چشمام رو بستم و خوابیدم دیگه ساعت 12 بود عجب روزی......