زندگی نامعلوم

پارت بیست و هفتم

از زبان دایون= دوباره تو چشمای هم زل زدیم که جیمین گفت

جیمین: خب دایون چه خبرا خیلی وقته ندیدیمت

چشم از چشمای جونگکوک کشیدم و رو کردم به جیمین و یه لبخند زدم و گفتم

دایون: هی میگذره شما چه خبرا دلم خیلی تنگ شده بود(لبخند)

همه باهم گفتن ماهم همینطور منم به جونگکوک یه تنه زدم و رفتم کنار جیمین نشستم بین همشون جیمین رو بیشتر دوست دارم خود تهیونگ هم میدونه برای همین محکم بغلش کردم که گفت

جیمین: دختر آروم تر خفم کردی انقدر دلت تنگ شده بود(خنده)

جونگکوک هم با اخم رفت رو به روی من نشست دقیقا کنار تهیونگ کنار تهیونگ جا بود اما هم دلم برای جیمین تنگ شده بود هم خواستم حسادت جونگکوک رو تحریک کنم

شوگا: خب دایون چه خبرا از پسر مسر خبری نیست؟قصد ازدواج نداری؟

دایون: یه نفر هست اما فقط درحد دوست پسر نه در حد شوهر و ازدواج و اینجور چیزا(لبخند)

شوگا: آها پس به مرور زمان جدی میشه یعنی عروس میشی

دایون: (خنده) شاید حالا انقدر سناریوت رو قوی نساز

جیهوپ: خب چرا؟ بیان ترو ببرن رفیقم از دستت خلاص شه (منظورش تهیونگ)

تهیونگ:(خنده) اخ حرف دلم رو زدی

دایون: گگگگگگ دلتم بخواد من پیشت باشم

تهیونگ:بله بله(خنده)

دایون: تهیونگگگگگگ(حرصی)

تهیونگ: باشه بابا منو نخور(خنده)

یهو رفتم تو فکر چرا جونگکوک جونگمی رو نیاورد؟..... مگه تهیونگ بینا رو نیاورد خب اونم می آورد..... چرا انقدر شکسته؟ .....چرا انقدر گوشه گیر و ساکته؟......اه دایون به تو چه به تو ربطی نداره...اما امشب باید از تهیونگ بپرسم.....نه دایون تو اونو گذاشتی کنار اون زن داره.....کدوم زنی همراه شوهرش مهمانی نمیاد.....دایون ببند دهنتو......به هرحال من میپرسم ....تو غلط میکنی بپرسی.....تو فکر بودم که دیدم جیمین داره صدام میکنه

جیمین: دایون...دایون (دست تکون میده جلو صورتش)

دایون: ها بله؟(گیج)

جیمین: دوساعته داریم صدات میکنیم کجایی؟(خنده)

دایون: تو فکر بودم(لبخند)

جیمین: اونوقت تو فکر کی؟(خنده شیطون)

دایون: اه اذیت نکن

جیمین: باشه باشه

شب شد همه داشتم میرفتن که........
دیدگاه ها (۱۷)

زندگی نامعلوم

زندگی نامعلوم

زندگی نامعلوم

زندگی نامعلوم

زندگی نامعلوم

زندگی نامعلوم

و تهیونگ سوار ماشین میشه و اب و مسکن رو بهت میده تهیونگ: بیا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط