زندگی نامعلوم
پارت سی و یکم
از زبان دایون=بالاخره ساعت 6 شد خیلی استرس داشتم نمیدونم چرا اما دلم دوباره داره شور میزنه ...بلند شدم یه دوش نیم ساعته گرفتم و موهام رو خشک کردم یه آرایش خیلی دخترونه کردم و موهام رو بالا بستم یه لباس خیلی خوب پوشیدم و سوار ماشین شدم توراه همش استرس داشتم بالاخره رسیدم و رفتم تو دیدمش همون جایی که فهمیدم داره خیانت میکنه نشسته یه پوزخند زدم و توی دلم گفتم:(هه مستر جئون الان طمع خیانت و کشیدی پس) بعدش رفتم سمتش که بلند شد و لبخندی بهم زد و گفت
جونگکوک: چه زیبا شدی(لبخند مهربون)
دایون: عوم(سرد)
جونگکوک: دایون خانم چی شد میگفتی زنگ نمیزنم بهت حتی اگر بمیرم الان چی شد؟(خنده)
دایون:(پوزخند) مستر جئون دلت رو خوش نکن من مال یکی دیگم به اموال مردم دست نزن مگه خودت همیشه اینو نمیگفتی الان هم اگر اینجام اومدم چیز هایی که توی دلم هستش رو بریزم بیرون چون دیگه دارم دائمی مال یکی دیگه میشم
لبخندش جمع شد صدای شکسته شدن قلبش تا اینجا اومد بغض کرد سرش رو انداخت پایین احساس کردم هر دقیقه گریه کنه هستش دلم سوخت اما یاد زجه هایی که اینجا زدم افتادم دوباره قلبم سنگی شد
جونگکوگ:خب چی میخوای بگی؟(با صدای گرفته و بغض)
دایون: آها حالا رفتیم سر اصل مطلب اومدم بهت بگم چجوری با خیانت کنار بیای
جونگکوک:چ..چی؟(تعجب)
دایون: آره جئون اومدم بگم چجوری با دردت کنار بیای چون درد خیانت رو کشیدم از یه عوضی میفهمم دردش رو بخاطر همین اومدم بهت بگم چجوری باهاش کنار بیای تو باعث شدی مشاور خوبی بشم جئون جونگکوک(حرصی و آخرش با پوزخند)
جونگکوک:(سرش پایین با حس خجالت)
دایون: سرت رو بیار بالا جئون بهت نمیخوره خجالتی باشی پس سرت رو بیار بالا از کی خجالت میکشی وایسا ببینم تو اکر خجالت سرت بود که خیانت نمیکردی پس سرت رو بیار بالا چون تویی که به من خیانت کردی دیگه این حرفا خجالت نداره(پوزخند)
جونگکوک: فهمیدم برای چی اومدی اومدی نمک رو زخمم بپاشی تا سوزشش بدتر بشه نگران نباش خانم کیم به اندازه کافی میسوزه دیگه لازم نیست تو کاری انجام بدی خداحافظ(رفت)
با رفتنش زدم زیر گریه دلم داشت پاره میشد که اینطوری سرش پایین بود و من باعث این موضوع بودم ولی نمیتونستم جلوی خودم رو بگیرم برای همین بلند شدم سوار ماشین شدم دلم نمیخواست برم خونه پس رفتم لب ساحل که گوشیم زنگ خورد.........
(اسلاید دوم حس جونگکوک به دایون)
از زبان دایون=بالاخره ساعت 6 شد خیلی استرس داشتم نمیدونم چرا اما دلم دوباره داره شور میزنه ...بلند شدم یه دوش نیم ساعته گرفتم و موهام رو خشک کردم یه آرایش خیلی دخترونه کردم و موهام رو بالا بستم یه لباس خیلی خوب پوشیدم و سوار ماشین شدم توراه همش استرس داشتم بالاخره رسیدم و رفتم تو دیدمش همون جایی که فهمیدم داره خیانت میکنه نشسته یه پوزخند زدم و توی دلم گفتم:(هه مستر جئون الان طمع خیانت و کشیدی پس) بعدش رفتم سمتش که بلند شد و لبخندی بهم زد و گفت
جونگکوک: چه زیبا شدی(لبخند مهربون)
دایون: عوم(سرد)
جونگکوک: دایون خانم چی شد میگفتی زنگ نمیزنم بهت حتی اگر بمیرم الان چی شد؟(خنده)
دایون:(پوزخند) مستر جئون دلت رو خوش نکن من مال یکی دیگم به اموال مردم دست نزن مگه خودت همیشه اینو نمیگفتی الان هم اگر اینجام اومدم چیز هایی که توی دلم هستش رو بریزم بیرون چون دیگه دارم دائمی مال یکی دیگه میشم
لبخندش جمع شد صدای شکسته شدن قلبش تا اینجا اومد بغض کرد سرش رو انداخت پایین احساس کردم هر دقیقه گریه کنه هستش دلم سوخت اما یاد زجه هایی که اینجا زدم افتادم دوباره قلبم سنگی شد
جونگکوگ:خب چی میخوای بگی؟(با صدای گرفته و بغض)
دایون: آها حالا رفتیم سر اصل مطلب اومدم بهت بگم چجوری با خیانت کنار بیای
جونگکوک:چ..چی؟(تعجب)
دایون: آره جئون اومدم بگم چجوری با دردت کنار بیای چون درد خیانت رو کشیدم از یه عوضی میفهمم دردش رو بخاطر همین اومدم بهت بگم چجوری باهاش کنار بیای تو باعث شدی مشاور خوبی بشم جئون جونگکوک(حرصی و آخرش با پوزخند)
جونگکوک:(سرش پایین با حس خجالت)
دایون: سرت رو بیار بالا جئون بهت نمیخوره خجالتی باشی پس سرت رو بیار بالا از کی خجالت میکشی وایسا ببینم تو اکر خجالت سرت بود که خیانت نمیکردی پس سرت رو بیار بالا چون تویی که به من خیانت کردی دیگه این حرفا خجالت نداره(پوزخند)
جونگکوک: فهمیدم برای چی اومدی اومدی نمک رو زخمم بپاشی تا سوزشش بدتر بشه نگران نباش خانم کیم به اندازه کافی میسوزه دیگه لازم نیست تو کاری انجام بدی خداحافظ(رفت)
با رفتنش زدم زیر گریه دلم داشت پاره میشد که اینطوری سرش پایین بود و من باعث این موضوع بودم ولی نمیتونستم جلوی خودم رو بگیرم برای همین بلند شدم سوار ماشین شدم دلم نمیخواست برم خونه پس رفتم لب ساحل که گوشیم زنگ خورد.........
(اسلاید دوم حس جونگکوک به دایون)
- ۱۳.۷k
- ۲۷ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط