پارتسوم
#پارت_سوم
سارا-الهههههههههههههههههههه
-چته مگه دروغ میگم عجبا
سارا-خیلی بدی
-میدونم
سارا-😢😢😢
-باشه حالا بغض نکن دیگه کاریت ندارم
محمد-خخخخخخخ مسخره ها اگه حرفتون تموم شده من گشنمه
-راست میگه منم گشنمه
سارا-باید به خاطر حرفاتون تنبیه تون کنم
-به جهنم محمد برو موبایلم بیار زنگ بزنم سفارش غذا بدم
سارا-نه نه این غذاهای بیرون رو به محمد نده
-زهرا خانوم غذا چیشد من و محمد خیلی گرسنه ایم حتی میتونیم این سروش هرکول رو هم بخوریم
زهرا-وا مادر چرا میخوای آغا رو بخورین بیاین من غذا رو کشیدم که
-وایییی دلم زهرا خانوم من نمی تونم به این هرکول نزدیک شم خوردنش پیش کش
سروش-وا چیشده سر من دعوا میکنید من متعلق به همتون هستم
-ایشششش بیا برو باز از این حرف زدیم جوگیر شد
محمد-لایک
سروش در حالی که صندلی رو عقب میکشید و مینشست گفت-چشمم روشن محمد خان حالا طرف این الهه مارمولک رو میگیری
-مارمولک زن آینده اته
سروش-بهتر بگی نداشته ات چون من زن نمی گیرم
-سارا بدو که از فردا باید تو فکر لباس باشیم
سارا-وا چرا
-ن نگاه من با این حرفش مطمئن شدم یکیو زیر نظر داره
سروش-ههههههههه خیلی خندیدم
-کی با تو بود خیارشور
سروش-😐😐😐
-راستی این معلم زبان که تعریفش میدادی ساعت چند میاد اصلا مرد یا زن
سروش-دختره اما خیلی خوب تدریس میکنه قشنگ رات میندازه
-امیدوارم
سروش-ساعت۵ میاد
-اوکی
داشتم تی وی میدیدم که
سروش-الهه
-بله چیه
سروش-مگه حواست به ساعت نیست
-ن
سروش-ای درد چند دقیقه دیگه دختره میاد
-کدوم دختره
سروش-بابا همونی که قرار بود آلمانی یادت بده
-ای بابا باشه
آخیشششش بالاخره تموم شد اومدم چندساعت پیش رسیدم آلمان اوففففف هنوز اینجا درست و حسابی نگشتم باید برم مدرسه😭😭😭یه ماه دیگه مدرسه باز میشه سروش همه کار های مدرسه ام رو انجام داد
سروش-هنوز نیومده دلت تنگ شده قرارمون این نبودا
-اااا کی دلش تنگ شد تو فکر اینم که کمتر از یه ماه دیگه مدرسه باز میشه و اصلا حسش نی برم مدرسه
سارا-الهههههههههههههههههههه
-چته مگه دروغ میگم عجبا
سارا-خیلی بدی
-میدونم
سارا-😢😢😢
-باشه حالا بغض نکن دیگه کاریت ندارم
محمد-خخخخخخخ مسخره ها اگه حرفتون تموم شده من گشنمه
-راست میگه منم گشنمه
سارا-باید به خاطر حرفاتون تنبیه تون کنم
-به جهنم محمد برو موبایلم بیار زنگ بزنم سفارش غذا بدم
سارا-نه نه این غذاهای بیرون رو به محمد نده
-زهرا خانوم غذا چیشد من و محمد خیلی گرسنه ایم حتی میتونیم این سروش هرکول رو هم بخوریم
زهرا-وا مادر چرا میخوای آغا رو بخورین بیاین من غذا رو کشیدم که
-وایییی دلم زهرا خانوم من نمی تونم به این هرکول نزدیک شم خوردنش پیش کش
سروش-وا چیشده سر من دعوا میکنید من متعلق به همتون هستم
-ایشششش بیا برو باز از این حرف زدیم جوگیر شد
محمد-لایک
سروش در حالی که صندلی رو عقب میکشید و مینشست گفت-چشمم روشن محمد خان حالا طرف این الهه مارمولک رو میگیری
-مارمولک زن آینده اته
سروش-بهتر بگی نداشته ات چون من زن نمی گیرم
-سارا بدو که از فردا باید تو فکر لباس باشیم
سارا-وا چرا
-ن نگاه من با این حرفش مطمئن شدم یکیو زیر نظر داره
سروش-ههههههههه خیلی خندیدم
-کی با تو بود خیارشور
سروش-😐😐😐
-راستی این معلم زبان که تعریفش میدادی ساعت چند میاد اصلا مرد یا زن
سروش-دختره اما خیلی خوب تدریس میکنه قشنگ رات میندازه
-امیدوارم
سروش-ساعت۵ میاد
-اوکی
داشتم تی وی میدیدم که
سروش-الهه
-بله چیه
سروش-مگه حواست به ساعت نیست
-ن
سروش-ای درد چند دقیقه دیگه دختره میاد
-کدوم دختره
سروش-بابا همونی که قرار بود آلمانی یادت بده
-ای بابا باشه
آخیشششش بالاخره تموم شد اومدم چندساعت پیش رسیدم آلمان اوففففف هنوز اینجا درست و حسابی نگشتم باید برم مدرسه😭😭😭یه ماه دیگه مدرسه باز میشه سروش همه کار های مدرسه ام رو انجام داد
سروش-هنوز نیومده دلت تنگ شده قرارمون این نبودا
-اااا کی دلش تنگ شد تو فکر اینم که کمتر از یه ماه دیگه مدرسه باز میشه و اصلا حسش نی برم مدرسه
- ۷.۰k
- ۰۲ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط