《 رومان دریای آبی 》
《 رومان دریای آبی 》
پارت 65
جیمین : الآن نمیشه چون توی شرکت کار دارم اما ادامش باشه برای شب جیمین چشمکی بهش زد و از اوتاق خارج شد
ات با این حرکت جیمین قند توی دلش آب میشد با هر لمس جیمین بیشتر وابسته اش میشد با هر نگاهش بیشتر میخواستش
بعد از این به رفتن جیمین وسایلش رو توی کمد چید و از اوتاق خارج شد
مادر توی سالون نشسته بود ات به سمت رفت و روبه روش روی مبل نشست بودن که مادر جیمین گفت
م/جیمین : چرا از اوتاق اومدی بیرون استراحت میکردی
ات : نه مادر من خوبم پدر حالشون چطوره
م/جیمین : خوبه دوخترم الان بالا توب اوتاق استراحت میکنه
ات : پدر که حالشون خوب بود چطوری اين اتفاق افتاد
مادر جیمین نفس عمیقی کشید و گفت
م/جیمین: نمیدونم ازم کیونگ خواست واسش قهوه درست کنه بعد از خوردنش حالش بد شد
ات : الان کیونگ کجاست از وقتی اومدم ندیدمش
م/جیمین : فکر کنم نمیدونه تو اومدی توی اوتاق شه
ات : من میرم به سری بهش بزنم
ات به سمت اوتاق کیونگ رفت و جلوي در اوتاقش وایستاده
در اوتاقش کمی باز مونده بود و انگار داشت با کسی حرف میزد
ات.......
وقتی وارد اوتاق شدم کیونگ پشتش به من بود و متوجه اومدن من نشد
داشت توی گوشی با یکی حرف میزد با شنیدن حرفاش از شکی که بهم وارد شد بود زبونم بند اومده
کیونگ : چطور درستش میکنی دوختر الان اینجاست برگشته خونه
اگه جیمین بفهمه که ما به دوکتر رشوه دادیم تا جواب آزمایش هارو عوض کنه من بد بخت میشم
اون فردی که پشت خط بود یه مرد بود صداش خیلی برام آشنا بود
جی یون : پس کاری کن نفهمه این مشکل من نیست
با صدای ات کیونگ ترسید و گوشي از دستش اوفتاد
ات : میدونستم کاره تو چرا همچین کاری کردی
کیونگ با تعجب به ات نگاه میکرد که ات به سمتش رفت و گوشی رو از روی زمين برداشت و نزدیک گوشش کرد که صدای اون فرد از پشت گوشی اومد تو با شنیدن صدای جی یون شکه شد و زود گوشی قطع شد ات با عصبانیت روبه کیونگ گفت
ات : تو جی یون رو از کجا میشناسی
کیونگ با پوزخند گفت
کیونگ : چرا نمیری از خودش بپرسی
ات با عصبانیت به سمت کیونگ رفت دستش توی موهاش برد و محکم موهاش رو کشید
ات : بگو تو اونو از کجا میشناسی چرا همچین کاری کردی
کیونگ که از درد به خودش میپیچید گفت
کیونگ : من نمیشناختمش اون اومد منو پیدا کرد و گفت که اگه بهش کمک کنم کاری میکنه با جیمین ازدواج کنم
ات موهای کیونگ رو ول کرد و هولش داد که باعث اوفتادنش روی زمین شد
ات : نمیتونید مارو از هم جدا کنید فهميدی به اون هم دستت هم بگو دست برداره
ات به سمت در رفت تا از اوتاق خارج بشه که با حرف کیونگ ایستاد
ادامه دارد؟؟؟؟؟
https://wisgoon.com/mynhe
پارت 65
جیمین : الآن نمیشه چون توی شرکت کار دارم اما ادامش باشه برای شب جیمین چشمکی بهش زد و از اوتاق خارج شد
ات با این حرکت جیمین قند توی دلش آب میشد با هر لمس جیمین بیشتر وابسته اش میشد با هر نگاهش بیشتر میخواستش
بعد از این به رفتن جیمین وسایلش رو توی کمد چید و از اوتاق خارج شد
مادر توی سالون نشسته بود ات به سمت رفت و روبه روش روی مبل نشست بودن که مادر جیمین گفت
م/جیمین : چرا از اوتاق اومدی بیرون استراحت میکردی
ات : نه مادر من خوبم پدر حالشون چطوره
م/جیمین : خوبه دوخترم الان بالا توب اوتاق استراحت میکنه
ات : پدر که حالشون خوب بود چطوری اين اتفاق افتاد
مادر جیمین نفس عمیقی کشید و گفت
م/جیمین: نمیدونم ازم کیونگ خواست واسش قهوه درست کنه بعد از خوردنش حالش بد شد
ات : الان کیونگ کجاست از وقتی اومدم ندیدمش
م/جیمین : فکر کنم نمیدونه تو اومدی توی اوتاق شه
ات : من میرم به سری بهش بزنم
ات به سمت اوتاق کیونگ رفت و جلوي در اوتاقش وایستاده
در اوتاقش کمی باز مونده بود و انگار داشت با کسی حرف میزد
ات.......
وقتی وارد اوتاق شدم کیونگ پشتش به من بود و متوجه اومدن من نشد
داشت توی گوشی با یکی حرف میزد با شنیدن حرفاش از شکی که بهم وارد شد بود زبونم بند اومده
کیونگ : چطور درستش میکنی دوختر الان اینجاست برگشته خونه
اگه جیمین بفهمه که ما به دوکتر رشوه دادیم تا جواب آزمایش هارو عوض کنه من بد بخت میشم
اون فردی که پشت خط بود یه مرد بود صداش خیلی برام آشنا بود
جی یون : پس کاری کن نفهمه این مشکل من نیست
با صدای ات کیونگ ترسید و گوشي از دستش اوفتاد
ات : میدونستم کاره تو چرا همچین کاری کردی
کیونگ با تعجب به ات نگاه میکرد که ات به سمتش رفت و گوشی رو از روی زمين برداشت و نزدیک گوشش کرد که صدای اون فرد از پشت گوشی اومد تو با شنیدن صدای جی یون شکه شد و زود گوشی قطع شد ات با عصبانیت روبه کیونگ گفت
ات : تو جی یون رو از کجا میشناسی
کیونگ با پوزخند گفت
کیونگ : چرا نمیری از خودش بپرسی
ات با عصبانیت به سمت کیونگ رفت دستش توی موهاش برد و محکم موهاش رو کشید
ات : بگو تو اونو از کجا میشناسی چرا همچین کاری کردی
کیونگ که از درد به خودش میپیچید گفت
کیونگ : من نمیشناختمش اون اومد منو پیدا کرد و گفت که اگه بهش کمک کنم کاری میکنه با جیمین ازدواج کنم
ات موهای کیونگ رو ول کرد و هولش داد که باعث اوفتادنش روی زمین شد
ات : نمیتونید مارو از هم جدا کنید فهميدی به اون هم دستت هم بگو دست برداره
ات به سمت در رفت تا از اوتاق خارج بشه که با حرف کیونگ ایستاد
ادامه دارد؟؟؟؟؟
https://wisgoon.com/mynhe
۲۴۶
۰۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.