《 رومان دریای آبی 》
《 رومان دریای آبی 》
پارت 64
م/جیمین : خوبی دوخترم نگران نباش شما هنوز جوونین میتونین بچه دار بشین
ات به مادر جیمین نگاه میکرد اصلا متوجه حرفاش نمیشدم که با حرفه جیمین نگاهش رو داد به اون
جیمین ؛ درست مادر میشه اجازه بدین ات یکم خسته هست میخواد استراحت کنه
م/جیمین: حتما پسرم برین توی اوتاق تون استراحت کنید
جیمین دست ات رو گرفت و به سمت اوتاق مشترک شون رفتن و وارد اتاق شدن ات دست یه سینه وایستاده بود و نکاه سوالی به جیمین نگاه میکرد
جیمین : اینجوری نگام نکن مجبور شدم بهشون بگم توي آزمایش های یه مشکلی پیش اومده و تو حامله نیستی برای همینم خیلی ناراحت شدی و رفتی خونه برادرت
ات : جیمین تو بهشون دروغ گفتی
جیمین بهش نزدیک شد و توی یک قدمیش ایستاده
جیمین : پس انتظار داشتی چی بگم که ما هیچ رابطهای باهم نداشتیم و وقتی دکتر گفت حاملهای برای من سوی تفاهم بیش اومد
با یادآوری اون شرایط ات اخم کرد جیمین با دستاش صورتش رو قاب گرفت
جیمین : ناراحت نشو گذشت دیگه هیچ وقت از هم جدا نمیشیم باشه
ات نگاهش رو از زمین گرفت و به جیمین داد که جیمین با لحن شیطونی گفت
جیمین : در مورد بچه هم اشکالی نداره بزودی اونم میشه
ات لبخنده خجالتی زد جیمین با انگشتش به نکه بینی ات زد
جیمین: بازم که خجالت کشیدی آخه تو چرا آنقدر کیوتی
ات دستدستاش روی گونه های جیمین گذاشت و با لحن حق به جانبی گفت
ات : آقای پارک جیمین تو تاحالا خودتو دیدی فکر نکنن تا حالا آدمی به کیوتی تو ديده باشم
جیمین دستش دوره کمره ات حلقه کرد و به خودش چس*بوند
جیمین : من میتونم خیلی هات باشم اگه میخواهی میتونم الان بخت نشون بدم
به سمت تخت اشاره کرد ات از این حرکت جیمین شکه شد بازم همون احساس بهش دست داد
در برابر این هات بودن جیمین نمیتونست مقاومت کنه وقتی جیمین بیشتر بهش نزدیک شد ات ناخداگاه چشماش رو بسته
جیمین بوسه کوتاهی روی لباش گذاشت و ازش جدا شد
جیمین : الآن نمیشه چون توی شرکت کار دارم اما ادامش باشه برای شب جیمین چشمکی بهش زد و از اوتاق خارج شد
ادامه دارد؟؟؟؟؟
https://wisgoon.com/mynhe
پارت 64
م/جیمین : خوبی دوخترم نگران نباش شما هنوز جوونین میتونین بچه دار بشین
ات به مادر جیمین نگاه میکرد اصلا متوجه حرفاش نمیشدم که با حرفه جیمین نگاهش رو داد به اون
جیمین ؛ درست مادر میشه اجازه بدین ات یکم خسته هست میخواد استراحت کنه
م/جیمین: حتما پسرم برین توی اوتاق تون استراحت کنید
جیمین دست ات رو گرفت و به سمت اوتاق مشترک شون رفتن و وارد اتاق شدن ات دست یه سینه وایستاده بود و نکاه سوالی به جیمین نگاه میکرد
جیمین : اینجوری نگام نکن مجبور شدم بهشون بگم توي آزمایش های یه مشکلی پیش اومده و تو حامله نیستی برای همینم خیلی ناراحت شدی و رفتی خونه برادرت
ات : جیمین تو بهشون دروغ گفتی
جیمین بهش نزدیک شد و توی یک قدمیش ایستاده
جیمین : پس انتظار داشتی چی بگم که ما هیچ رابطهای باهم نداشتیم و وقتی دکتر گفت حاملهای برای من سوی تفاهم بیش اومد
با یادآوری اون شرایط ات اخم کرد جیمین با دستاش صورتش رو قاب گرفت
جیمین : ناراحت نشو گذشت دیگه هیچ وقت از هم جدا نمیشیم باشه
ات نگاهش رو از زمین گرفت و به جیمین داد که جیمین با لحن شیطونی گفت
جیمین : در مورد بچه هم اشکالی نداره بزودی اونم میشه
ات لبخنده خجالتی زد جیمین با انگشتش به نکه بینی ات زد
جیمین: بازم که خجالت کشیدی آخه تو چرا آنقدر کیوتی
ات دستدستاش روی گونه های جیمین گذاشت و با لحن حق به جانبی گفت
ات : آقای پارک جیمین تو تاحالا خودتو دیدی فکر نکنن تا حالا آدمی به کیوتی تو ديده باشم
جیمین دستش دوره کمره ات حلقه کرد و به خودش چس*بوند
جیمین : من میتونم خیلی هات باشم اگه میخواهی میتونم الان بخت نشون بدم
به سمت تخت اشاره کرد ات از این حرکت جیمین شکه شد بازم همون احساس بهش دست داد
در برابر این هات بودن جیمین نمیتونست مقاومت کنه وقتی جیمین بیشتر بهش نزدیک شد ات ناخداگاه چشماش رو بسته
جیمین بوسه کوتاهی روی لباش گذاشت و ازش جدا شد
جیمین : الآن نمیشه چون توی شرکت کار دارم اما ادامش باشه برای شب جیمین چشمکی بهش زد و از اوتاق خارج شد
ادامه دارد؟؟؟؟؟
https://wisgoon.com/mynhe
۲۲۰
۰۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.