《 رومان دریای آبی 》
《 رومان دریای آبی 》
پارت 63
ات : باشه اما به شرط اینکه تو هم هرچیزی بود بهم بگی حتا اگه ناراحت بشم
جیمین با این حرف ات در فکر فرو رفت اگه ات از قراری که جیمین با پدر ات گذاشته خبر دار بشه قطعن خیلی براش بد میشه
ات همچنان به نگاه سوالی به جیمین نگاه میکرد
ات : جیمین تو خوبی
جیمین با حرف ات نگاه روی چشمای اون قفل شد
جیمین : آره خوبم
نگاه جیمین از چشمای ات پایین اومد و روی لباش قفل شد و بهش نزدیک شد و فاصله بینشون رو پر کرد
که همون لحضه سون هی وارد آشپزخانه شد ات با دیدن سون هی جیمین رو هول داد
سون هی : زن داداش کمک لازم ندار......
حرف سون هی با دیدن اونا قطع شد و با شیطنت گفت
سون هی : ما فقد میخواستیم آشتی کنید ولی شما خیلی بیشتر پیش رفتین اما اينجا اصلا جايي این کارا نیست و.......
ات حرف سون هی رو قطع کرد
ات : نه اصلا اون چیزی که تو فکر میکنی نیست ما فقد
سون هی : نمیخواد توضیح بدی من همه چیز رو متوجه شدم
جیمین : سون هی تو باز شيطنتت گل کرد
سون هی : باشه مگه چی گفتم اصلا هر کاری میخواهی بکونید ولی یادتون نره ما هم اینجاییم
سون هی بعد از این حرف خنده بلندی کرد و از آشپزخونه خارج شد
ات : بهت نگفتم یکی میاد
ات از آشپزخونه خونه خارج شد و میز رو با کمک جیمین چید و درحال خوردن صبحانه بودن که جیمین گفت
جیمین : ات وسایلت رو جم کن برمیکردیم خونه
ات : باشه
بعد از خوردن صبحانه به اتاق رفت و درحال جم کرد وسایل بود که چشمش به گردنبندی که جیمین بهش داد اوفتاد گردنبند رو از روي میز برداشت بعد از بستن چمیدونش از اتاق خارج شد چمدونش رو از روي پله ها پایین میبرد که جیمین زود بل سمتش اومد
جیمین : بزار من کمکت کنم
ات لبخندی زد و چمدون رو بهش داد و به سمت در رفتن که جین و سون هی جلوی در وایستاده بودن جین رو به جیمین گفت
جین : نباید دیگه خواهرمو ناراحت کنی وگرنه دفه بعد همیجوری ازش نمیگذرم
جیمین : یه اشتباهی کردم تقاصش رو پس دادم دیگه همچین اشتباهی نمیکنم
بعد از خداحافظی با اونا از خونه خارج شدن و بعد از چند مین به خونه رسیدن از ماشین پیاده شدن و وارد خونه شدن
که مادر جیمین به سمت اونا اومد
م/جیمین : خوبی دوخترم نگران نباش شما هنوز جوونین میتونین بچه دار بشین
ادامه دارد؟؟؟؟
https://wisgoon.com/mynhe
پارت 63
ات : باشه اما به شرط اینکه تو هم هرچیزی بود بهم بگی حتا اگه ناراحت بشم
جیمین با این حرف ات در فکر فرو رفت اگه ات از قراری که جیمین با پدر ات گذاشته خبر دار بشه قطعن خیلی براش بد میشه
ات همچنان به نگاه سوالی به جیمین نگاه میکرد
ات : جیمین تو خوبی
جیمین با حرف ات نگاه روی چشمای اون قفل شد
جیمین : آره خوبم
نگاه جیمین از چشمای ات پایین اومد و روی لباش قفل شد و بهش نزدیک شد و فاصله بینشون رو پر کرد
که همون لحضه سون هی وارد آشپزخانه شد ات با دیدن سون هی جیمین رو هول داد
سون هی : زن داداش کمک لازم ندار......
حرف سون هی با دیدن اونا قطع شد و با شیطنت گفت
سون هی : ما فقد میخواستیم آشتی کنید ولی شما خیلی بیشتر پیش رفتین اما اينجا اصلا جايي این کارا نیست و.......
ات حرف سون هی رو قطع کرد
ات : نه اصلا اون چیزی که تو فکر میکنی نیست ما فقد
سون هی : نمیخواد توضیح بدی من همه چیز رو متوجه شدم
جیمین : سون هی تو باز شيطنتت گل کرد
سون هی : باشه مگه چی گفتم اصلا هر کاری میخواهی بکونید ولی یادتون نره ما هم اینجاییم
سون هی بعد از این حرف خنده بلندی کرد و از آشپزخونه خارج شد
ات : بهت نگفتم یکی میاد
ات از آشپزخونه خونه خارج شد و میز رو با کمک جیمین چید و درحال خوردن صبحانه بودن که جیمین گفت
جیمین : ات وسایلت رو جم کن برمیکردیم خونه
ات : باشه
بعد از خوردن صبحانه به اتاق رفت و درحال جم کرد وسایل بود که چشمش به گردنبندی که جیمین بهش داد اوفتاد گردنبند رو از روي میز برداشت بعد از بستن چمیدونش از اتاق خارج شد چمدونش رو از روي پله ها پایین میبرد که جیمین زود بل سمتش اومد
جیمین : بزار من کمکت کنم
ات لبخندی زد و چمدون رو بهش داد و به سمت در رفتن که جین و سون هی جلوی در وایستاده بودن جین رو به جیمین گفت
جین : نباید دیگه خواهرمو ناراحت کنی وگرنه دفه بعد همیجوری ازش نمیگذرم
جیمین : یه اشتباهی کردم تقاصش رو پس دادم دیگه همچین اشتباهی نمیکنم
بعد از خداحافظی با اونا از خونه خارج شدن و بعد از چند مین به خونه رسیدن از ماشین پیاده شدن و وارد خونه شدن
که مادر جیمین به سمت اونا اومد
م/جیمین : خوبی دوخترم نگران نباش شما هنوز جوونین میتونین بچه دار بشین
ادامه دارد؟؟؟؟
https://wisgoon.com/mynhe
۴۹۴
۳۰ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.