پارت

پارت :64
ارباب زاده



سوبین برای اینکه بومگیو نره پیش یونجون مجبور شد اون رو قبول کنه
بومگیو رو توی بخش پرونده ها گذاشت تا کم تر توی دید باشه و زیاد آفتابی نشه جلوی یونجون ...
امروز اولین روز کاری بومگیو توی شرکت بود سوبین به بقیه کارمندا بومگیو رو معرفی کرد
سوبین داشت بومگیو رو می‌برد به سمت جایی که باید کار کنه در یکی از اتاق ها رو باز کرد و واردش شد
بومگیو پرسید ...

" چرا یونجون نیومده ؟"

سوبین بدون هیچ نگاه کردنی به بومگیو جواب داد

" به تو مربوطه نیست "

بومگیو دست هاشو توی جیبش فرو کرد و با صدای کلافه ای گفت

" روز اول کاریم هست توقع داشتم بیاد و بهم تبریک بگه .."

سوبین با اخم برگشت سمت بومگیو و گفت

" تو کی باشی بهت تبریک بگه؟ ... بنظرت تمام کارمند های که اینجان با امدنشون یونجون رفته و بهشون تبریک گفته ؟!"

بومگیو پوزخندی زد که رو مخ سوبین بود و گفت

" من براش با همه فرق دارم "

سوبین آبروی بالا انداخت و گفت

" مثلا چه فرقی داری !.."

بومگیو لبخندی به سوبین زد و گفت

" هر چه نباشه حتا قبل تو هم من پیشش بودم ..."

سوبین با حرف کلمه ای که از بین لب های بومگیو می یومد بیرون عصبی تر از قبل میشود سوبین با خشم گفت

" دهنتو ببند اشغال کاری نکن همین روز اول اخراجت کنم .."

بومگیو چیزی نگفت هدفش فقط عصبی کردن سوبین بود و خوب به هدفش هم رسید دیگه برای امروز کاری به کارش نمی خواست داشته باشه ...
از طرفی هم بد جور دلش می خواست یونجون رو ببینه از یکی از کارمندا شنید که یونجون امروز نیومده شرکت شاید اینم زیر سر اون عوضی سوبین باشه چون نمی خواست روز اول کاری بومگیو یونجون اینجا باشه ...
سوبین به میز اشاره کرد و گفت

" اینجا اتاقته اونم باهات توی این اتاق کار می‌کنه .."

به پسری که اون ور تر نشسته بود و مشغول کار خودش بود اشاره کرد و گفت

" از امروز شروع به کار میکنی من میرم "

بومگیو به سمت میز رفت و گفت

" اوکی جناب "

سوبین از اونجا رفت .....


ادامه دارد ....
دیدگاه ها (۲)

پارت :65ارباب زاده....٫٫11 شب ٫٫کارمندی که کنار بومگیو کار م...

سلام گرگ های قدرتمند من چطورین ؟! امیدوارم حالتون خوب باشه 🔥...

پارت :63ارباب زاده ...سوبین با لحن سردی گفت " اگر عقل داشته ...

پارت 62ارباب زاده قبول کردن اینکه بومگیو توی شرکت کار کنه بر...

پارت 22

پارت 23

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط