کسی چه میداند

کسی چه می‌داند
سال ها بعد
وقتی تو
موهای کنار شقیقه ات سفید شده باشد
و شده باشی یک کارمند منضبط
که شور جوانیش را
لابه لای دفترهای اداری جا گذاشته باشد
و من
زنی آرام و کدبانو شده باشم
که هر پاییز تکیه بر صندلی لهستانی کهنه
که جیر جیر می‌کند
جلوی بخاری
با عینک نمره بالا
برای زمستان فرزندانم شال گردن آبی می بافم
در کدامین کوچه پس کوچه ی غرور
کدامین فصل سکوت
کدام بعد از ظهر بی حوصلگی
یا کدامین لحظه ی حماقت و بی پروایی
دوستت دارم را
و عشق را جا گذاشتیم
که نسل اندر نسلِ بعد از ما هم...
تاوان فصل های سرد دلتنگی و بی عشقی را...
با غروب های جمعه ی نهفته در هر روز
و هر لحظه شان
پس خواهند داد؟!
دیدگاه ها (۳)

‌تعهد، یعنی یک نفر از یک گوشه ی شهر،و دیگری از گوشه ی دیگرش،...

ده سال رو تموم کرده بودم که پدرم بهترین کادو رو واسم خرید،هم...

دوم راهنمایی که بودم،صمیمی ترین دوستم یکهو زنگ دوم اخلاقش با...

گاهی وقتا انقدر گذشته،سخت بهمون میگذره ، که حاضریم برای آروم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط