× اووو پسر قشنگم بلخره سر عقل اومدی درست میگم؟
× اووو پسر قشنگم بلخره سر عقل اومدی درست میگم؟
_ اره مامان جان
+(داره میترکه از خنده اما به رو خودش نمیاره)ـ
÷ تو چرا قیافت اینجوریه؟
+ الان دیگه مجبورم به حرف تو گوش کنم تو شدی خانوم خونه
÷ اره دیگه(پوزخند)
• نورا که نمیتونه دیگه جلو خندشو بگیره دستشو میذاره جلو دهنش و دست کوک رو میگیره میدوعه تو اتاق و درو قفل میکنه •
• و یهو از خنده جرررر میخوره •
_ اروممممم الان میشنون(خنده)
+(درحال جر خورد)
_ واقعا باور کردنننن(خنده)
• در زدن •
_ کیه؟
÷ منم عشقم میشه یه لحظه بیای
_ حتما عزیزم
+(دلش میخواد بزنه زیر خنده)
_• انگشت اشارشو میذاره رو بینیش و به نورا میفهمونه که آروم باشه •
+• نورا هم به نشونه مثبت سر تکون میده •
•یهو یونجین دستشو دور بازو کوک حلقه میکنه و کوک تعجب میکنه •
÷ بریم قدم بزنیم؟
_ هوم باشه
• 1 ساعت بعد •
نورا: وای خدا کوک نمیاد داخل هوا سرده سرما میخوره وایسا برم یه لباس براش ببرم وگرنه تا سه ساعت دیگه هم یونجین نگهش میداره بیرون
(لباسو برمیداره و میره پیش کوک و دست یونجین رو از کوک فاصله میده دستای کوک رو میبره بالا به یونجین میگه روشو اونور کنه یونجین هم همینکارو انجام میده نورا لباس آستین کوتاه کوک رو در میاره لباس بافت رو تنش میکنه لپ کوک رو بوس میکنه یه لبخند تحویلش میده لباسو برمیداره و میره کوک تو شوکه)
÷ اون چیکار کرد؟
_ برام لباس آورد(خنده)
÷ چرا میخندی؟
_ چون مثل فرشته نجات میمونه
÷ میخوای من برات فرشته بشم؟
_ شاید راستی لباساتونو جمع کردید؟
÷ اره عشقم تو چطور؟
_ اره برین حاظر شید
• هردوشون میرن تو خونه کوک میدوعه سمت اتاق نورا و درو قفل میکنه نورا تا برمیگرده کوک حداقل 20 بار دوتا لپای نورا رو بوس میکنه •
+ هی بسه(خنده)
_ اره مامان جان
+(داره میترکه از خنده اما به رو خودش نمیاره)ـ
÷ تو چرا قیافت اینجوریه؟
+ الان دیگه مجبورم به حرف تو گوش کنم تو شدی خانوم خونه
÷ اره دیگه(پوزخند)
• نورا که نمیتونه دیگه جلو خندشو بگیره دستشو میذاره جلو دهنش و دست کوک رو میگیره میدوعه تو اتاق و درو قفل میکنه •
• و یهو از خنده جرررر میخوره •
_ اروممممم الان میشنون(خنده)
+(درحال جر خورد)
_ واقعا باور کردنننن(خنده)
• در زدن •
_ کیه؟
÷ منم عشقم میشه یه لحظه بیای
_ حتما عزیزم
+(دلش میخواد بزنه زیر خنده)
_• انگشت اشارشو میذاره رو بینیش و به نورا میفهمونه که آروم باشه •
+• نورا هم به نشونه مثبت سر تکون میده •
•یهو یونجین دستشو دور بازو کوک حلقه میکنه و کوک تعجب میکنه •
÷ بریم قدم بزنیم؟
_ هوم باشه
• 1 ساعت بعد •
نورا: وای خدا کوک نمیاد داخل هوا سرده سرما میخوره وایسا برم یه لباس براش ببرم وگرنه تا سه ساعت دیگه هم یونجین نگهش میداره بیرون
(لباسو برمیداره و میره پیش کوک و دست یونجین رو از کوک فاصله میده دستای کوک رو میبره بالا به یونجین میگه روشو اونور کنه یونجین هم همینکارو انجام میده نورا لباس آستین کوتاه کوک رو در میاره لباس بافت رو تنش میکنه لپ کوک رو بوس میکنه یه لبخند تحویلش میده لباسو برمیداره و میره کوک تو شوکه)
÷ اون چیکار کرد؟
_ برام لباس آورد(خنده)
÷ چرا میخندی؟
_ چون مثل فرشته نجات میمونه
÷ میخوای من برات فرشته بشم؟
_ شاید راستی لباساتونو جمع کردید؟
÷ اره عشقم تو چطور؟
_ اره برین حاظر شید
• هردوشون میرن تو خونه کوک میدوعه سمت اتاق نورا و درو قفل میکنه نورا تا برمیگرده کوک حداقل 20 بار دوتا لپای نورا رو بوس میکنه •
+ هی بسه(خنده)
۸.۵k
۰۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.