بسم رب المجانین
بسم رب المجانین
الذی لا اله الا هو
السلام علیک یا امام الرئوف..
کلاغی با پر های سیاه،نشسته و امید بسته که تو یاری اش کنی..
لحظه شماری میکند که اذنش دهی تا در کنار آن همه کبوتر،بال های سیاهش را باز کند و پر بکشد به روی سقا خانه ات..
از دست زشتی اش، دیگر کسی نگاهش نمی کند..
ایهاالرئوف..
اینجا هوا بس ناجوان مردانه سرد است..
تو را به مردانگی شناختم و از راه دور روی به سوی حرمت کردم..
حریم امنی که گویی دگر ما دران جایی نداریم
بنده ام بنده ولی بی خردم..
خواجه با بی خردی میخری ام؟؟
من معترفم همان کسی هستم که..
تا بوده فقط برای تو زحمت داشت
اما...
عزیزا...
تو مگر نگفتی
رو آر سوی ما که به سوی تو رو کنیم
وز غیر ما به سوی تو رو آورد بلا...
زشتم...
قبول!!
بچه ی آهو که نیستم!!!
از راه دور نشسته ام در انتظار که فکری بحال رنگ سیاه پرم کنی
آقا شنیده ام زشتی ها در سرای شما پاک میشوند..
آینه های حرمت من هارا خورد میکنند و شکسته نشان میدهند..
ذره میپرورانند...
چه شود تیر محبت از کمان نگاه تو ای یوسف ایران پرتاب شود و این خسته را هم شکار کند؟
مرا ببرد و بشکند و بپروراند...
شاید هم کلاغ به دردت نمیخورد...
آه...
منم کلاغ دلبسته ی نگاهت..
بیا و نظر کن...
میرزای بی تعلق
(نوای مجنون)
الذی لا اله الا هو
السلام علیک یا امام الرئوف..
کلاغی با پر های سیاه،نشسته و امید بسته که تو یاری اش کنی..
لحظه شماری میکند که اذنش دهی تا در کنار آن همه کبوتر،بال های سیاهش را باز کند و پر بکشد به روی سقا خانه ات..
از دست زشتی اش، دیگر کسی نگاهش نمی کند..
ایهاالرئوف..
اینجا هوا بس ناجوان مردانه سرد است..
تو را به مردانگی شناختم و از راه دور روی به سوی حرمت کردم..
حریم امنی که گویی دگر ما دران جایی نداریم
بنده ام بنده ولی بی خردم..
خواجه با بی خردی میخری ام؟؟
من معترفم همان کسی هستم که..
تا بوده فقط برای تو زحمت داشت
اما...
عزیزا...
تو مگر نگفتی
رو آر سوی ما که به سوی تو رو کنیم
وز غیر ما به سوی تو رو آورد بلا...
زشتم...
قبول!!
بچه ی آهو که نیستم!!!
از راه دور نشسته ام در انتظار که فکری بحال رنگ سیاه پرم کنی
آقا شنیده ام زشتی ها در سرای شما پاک میشوند..
آینه های حرمت من هارا خورد میکنند و شکسته نشان میدهند..
ذره میپرورانند...
چه شود تیر محبت از کمان نگاه تو ای یوسف ایران پرتاب شود و این خسته را هم شکار کند؟
مرا ببرد و بشکند و بپروراند...
شاید هم کلاغ به دردت نمیخورد...
آه...
منم کلاغ دلبسته ی نگاهت..
بیا و نظر کن...
میرزای بی تعلق
(نوای مجنون)
- ۲.۳k
- ۱۳ دی ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط