قلمره خوناشام پارت هجدهم
ا/ت: جین میدونم که پدرت یه قیبگوی بزرگی بوده اما باور کن من خاهر تو نیستم
جین: ا/ت میدونم که گیج شدی ولی من نه میخام برادر ملکه باشم نه حسرتی تو دلم هست
ا/ت: من هم میدونم که تو همچین آدمی نیستی ولی وقتی که الف رو دیدم اون گفت که من از قبیله خوناشام هام یعنی مامان بابام هم خوناشامن
جین:( تک خنده ای کرد و گفت ) ده همینه دیگه بابای من نه تا زن داشته که ستاشون خوناشامن
ا/ت:😐😐😐😮نه تا زن
جین: آره بابام هم از همه کم تر زن گرفته بابا بزرگ بابام چهل تا زن داشت
ا/ت: وات فاک
جین: این دیگه چی بود یعنی چی؟!
ا/ت: یعنی به گه رفتم
جین: آهااا
ا/ت: خب من بابام مرده مامانم کجاست؟!
جین: مامان تو همون جادوگری هست که پادشاه رو طلسم کرده
ا/ت: چیییی😲
ا/ت: مگه نگفتی مامان من خوناشامه
جین: ببین ا/ت اون... اصلا ولش کن خیلی خستم بریم استراحت کنیم بعدا بهت همه چیز رو میگم
ا/ت: جین من خسته نیستن همین الان بگو مامان من کههههه
جین: داد نزن سرم درد میکنه
ا/ت: الان وقت کپیدن تو نیست لنگ ظهره پاسو ببینم
جین: خاااااااپششششش ( مثلا خروپفشه😅😅😅😅 )
ا/ت: از اولم نمیخاستم داداش داشته باشم
راوی: تو از خداتم باشه همچین داداش هندسامی داری
ا/ت: تو یکی رمانت رو بنویس
جین: راستم میگه بخدا
راوی:😝😝😝
میدونم خیلی کم بود ولی حوصله ندارم بنویسم
شرایط:
۲۲۰ تایی شیم
۲۰ تا کامنت
تو خماری بپوسین
جین: ا/ت میدونم که گیج شدی ولی من نه میخام برادر ملکه باشم نه حسرتی تو دلم هست
ا/ت: من هم میدونم که تو همچین آدمی نیستی ولی وقتی که الف رو دیدم اون گفت که من از قبیله خوناشام هام یعنی مامان بابام هم خوناشامن
جین:( تک خنده ای کرد و گفت ) ده همینه دیگه بابای من نه تا زن داشته که ستاشون خوناشامن
ا/ت:😐😐😐😮نه تا زن
جین: آره بابام هم از همه کم تر زن گرفته بابا بزرگ بابام چهل تا زن داشت
ا/ت: وات فاک
جین: این دیگه چی بود یعنی چی؟!
ا/ت: یعنی به گه رفتم
جین: آهااا
ا/ت: خب من بابام مرده مامانم کجاست؟!
جین: مامان تو همون جادوگری هست که پادشاه رو طلسم کرده
ا/ت: چیییی😲
ا/ت: مگه نگفتی مامان من خوناشامه
جین: ببین ا/ت اون... اصلا ولش کن خیلی خستم بریم استراحت کنیم بعدا بهت همه چیز رو میگم
ا/ت: جین من خسته نیستن همین الان بگو مامان من کههههه
جین: داد نزن سرم درد میکنه
ا/ت: الان وقت کپیدن تو نیست لنگ ظهره پاسو ببینم
جین: خاااااااپششششش ( مثلا خروپفشه😅😅😅😅 )
ا/ت: از اولم نمیخاستم داداش داشته باشم
راوی: تو از خداتم باشه همچین داداش هندسامی داری
ا/ت: تو یکی رمانت رو بنویس
جین: راستم میگه بخدا
راوی:😝😝😝
میدونم خیلی کم بود ولی حوصله ندارم بنویسم
شرایط:
۲۲۰ تایی شیم
۲۰ تا کامنت
تو خماری بپوسین
۱۶.۵k
۱۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.