برده part
﴿ برده ﴾۲۳ part
جیمین هم قدم با هویون گفت : آره خوب دختری به نظر میرسه
درحین راه رفتن جیمین لحظه ای ایستاد و با لبخند گفت : اون گل صورتی رو ببین وسط این همه گل سفید یه دونه صورتیه
هویون ایستاد و نگاهش کرد واقعاً خوشگل بود در ذهنش تکرار کرد / کاش به جای اون گل بودم شاید عاشق شدن برام آسون بود /
به جیمینی که درحال نگاه کردن به اون گل بود نگاه کرد آخه چرا انقدر خوش بین بود آستین هاشو زد بالا و گفت : هوی جیمی
همین که جیمین نگاهش کرد محکم هولش داد توی گل ها که باعث افتادنش شد جیمین شوکه پلک زد و گفت : یا چه مرگته تو
هویون با گنگی یه دستشو توی جیبش کرد و سرشو کج کرد عصبی زمزمه کرد : اگه تو اینجا وایستی و به این گل مزخرف خیره بشی مگه زهر مار بخوریم
جیمین دستشو روی زمین لغزوند و روش تکیه کرد خبیث یه ابروشو بالا انداخت و گفت : حسودی کردی ها
هویون عصبی نالید: زر مفت نزن چرا باید به گلی که جون نداره حسودی کنم
جیمین از روی زمین بلند شد و گل رو چید بلافاصله جلوی هویون ایستاد خبیثانه نجوا کرد : اگه الان این گل رو ببوسم چیکار میکنی
هویون خونسرد پوزخندی تحویلش داد و گفت : این کارو میکنم
حرصی با هر دو دست هایش حولش داد جوری که باعث برخوردش بر زمین شد با نیشخندی گفت : هرکی زود رسید عمارت
بلافاصله پا به فرار گذاشت جیمین بعد از پلکی که با بهت زد سریع بلند شد و به دنبالش راهی شد درحین دویدن یا خنده داد زد : اگه دستم بهت برسه میدونی که چیکارت میکنم صبر کن ... مگه با تو نیستم......
((( عمارت )))
گوشواره ای به اسم انفجار خورشید رو به دست گرفت و به گوش هایش انداخت این گوشوارهها طرحی بسیار مجلسی، براق و چشمگیر داشتن
طرحشون شبیه انفجار نور یا خورشید هست؛ یعنی از یک سنگ اصلی در مرکز، چندین شاخه باریک و بلند به اطراف پخش شده.
سنگ مرکزی بیضیشکله و مثل کریستال یا الماس مصنوعی میدرخشه.
شاخههای اطراف کاملاً با نگینهای ریز پوشیده شده که نور رو خوب منعکس میکنن، لبخندی به خودش در آینه زد
توی آن عمارت همه به طرز عجیبی آرایش میزدن و لباس های شیک میپوشیدند و یه سول هم یکی از اونا بود ،
لباس یه سول
جیمین هم قدم با هویون گفت : آره خوب دختری به نظر میرسه
درحین راه رفتن جیمین لحظه ای ایستاد و با لبخند گفت : اون گل صورتی رو ببین وسط این همه گل سفید یه دونه صورتیه
هویون ایستاد و نگاهش کرد واقعاً خوشگل بود در ذهنش تکرار کرد / کاش به جای اون گل بودم شاید عاشق شدن برام آسون بود /
به جیمینی که درحال نگاه کردن به اون گل بود نگاه کرد آخه چرا انقدر خوش بین بود آستین هاشو زد بالا و گفت : هوی جیمی
همین که جیمین نگاهش کرد محکم هولش داد توی گل ها که باعث افتادنش شد جیمین شوکه پلک زد و گفت : یا چه مرگته تو
هویون با گنگی یه دستشو توی جیبش کرد و سرشو کج کرد عصبی زمزمه کرد : اگه تو اینجا وایستی و به این گل مزخرف خیره بشی مگه زهر مار بخوریم
جیمین دستشو روی زمین لغزوند و روش تکیه کرد خبیث یه ابروشو بالا انداخت و گفت : حسودی کردی ها
هویون عصبی نالید: زر مفت نزن چرا باید به گلی که جون نداره حسودی کنم
جیمین از روی زمین بلند شد و گل رو چید بلافاصله جلوی هویون ایستاد خبیثانه نجوا کرد : اگه الان این گل رو ببوسم چیکار میکنی
هویون خونسرد پوزخندی تحویلش داد و گفت : این کارو میکنم
حرصی با هر دو دست هایش حولش داد جوری که باعث برخوردش بر زمین شد با نیشخندی گفت : هرکی زود رسید عمارت
بلافاصله پا به فرار گذاشت جیمین بعد از پلکی که با بهت زد سریع بلند شد و به دنبالش راهی شد درحین دویدن یا خنده داد زد : اگه دستم بهت برسه میدونی که چیکارت میکنم صبر کن ... مگه با تو نیستم......
((( عمارت )))
گوشواره ای به اسم انفجار خورشید رو به دست گرفت و به گوش هایش انداخت این گوشوارهها طرحی بسیار مجلسی، براق و چشمگیر داشتن
طرحشون شبیه انفجار نور یا خورشید هست؛ یعنی از یک سنگ اصلی در مرکز، چندین شاخه باریک و بلند به اطراف پخش شده.
سنگ مرکزی بیضیشکله و مثل کریستال یا الماس مصنوعی میدرخشه.
شاخههای اطراف کاملاً با نگینهای ریز پوشیده شده که نور رو خوب منعکس میکنن، لبخندی به خودش در آینه زد
توی آن عمارت همه به طرز عجیبی آرایش میزدن و لباس های شیک میپوشیدند و یه سول هم یکی از اونا بود ،
لباس یه سول
- ۱.۴k
- ۲۱ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط