پایان نیافتنی
پایان نیافتنی
17
کوک. اوهوم...من اونجا بکس یاد گرفتم...
گفتم. خوبه...
سرشو گذاشتن روی بازوم و محکم بغلش کردم...
بوسیدمش و گفتم. بیا بخوابیم...هوم؟
(نهنه منتظر اسمات نباشییید💀)
کوک. باشه بخوابیم...راستی ته
لبخندی زدم و گفتم جان ته؟
کوک. تو...خوبی؟
گفتم. هوم...نفهمیدم؟...چیو خوبم؟
کوک. تو...خب...شنیدم قلبت...درد میگیره...
کوک
دوسال قبل
جونگی. داداش دلم برات تنگهههه پس کی میای کره
کوک. جونگی گفته بودم که من نمیتونم...
جونگی. هوفففف لجباز...را...راستی کوک
باید یچیزی بگم بهت...د...درمورد تهیونگه
کوک. چی...ببینم..ن...نکنه اتفاقی...افتاده؟
جونگی. خب...تهیونگ...ق..قلبش
کوک. قلبش...چی...چی شده جونگی ن...ن.نکنه
جونگی. آروم باش کوک...تهیونگ بخاطر درد قلبش بی هوش شده و تقریبا داشته سکته میکرده...
گوشی از دستم افتاد...
س...سک..ته...
جونگی. کوک..کوک پشت خطی؟...کوووک
کوک. ا..آره ببینم...خوبه یا نه...
جونگی. بد نیست دکترش زنگ زده بود به عمو و عمو هم رفت فرانسه ولی الان بهتره...
زمان حال
تهیونگ. فهمیدی؟
کوک. اوهوم...چرا...میدونی چقدر ترسیدم؟
تهیونگ. بنظر خودت چرا... هوم؟...چون قلب من بدون تو نمیزنه پسر...میفهمی؟
تو نیمهی دیگهی قلبمی پس بدون تو چیکار بکنه؟...
من باید پیش تو باشم...قلبم فقط کنار تو آرومه
کوک. باشه ته من کنارتم...
تهیونگ. بمون...
17
کوک. اوهوم...من اونجا بکس یاد گرفتم...
گفتم. خوبه...
سرشو گذاشتن روی بازوم و محکم بغلش کردم...
بوسیدمش و گفتم. بیا بخوابیم...هوم؟
(نهنه منتظر اسمات نباشییید💀)
کوک. باشه بخوابیم...راستی ته
لبخندی زدم و گفتم جان ته؟
کوک. تو...خوبی؟
گفتم. هوم...نفهمیدم؟...چیو خوبم؟
کوک. تو...خب...شنیدم قلبت...درد میگیره...
کوک
دوسال قبل
جونگی. داداش دلم برات تنگهههه پس کی میای کره
کوک. جونگی گفته بودم که من نمیتونم...
جونگی. هوفففف لجباز...را...راستی کوک
باید یچیزی بگم بهت...د...درمورد تهیونگه
کوک. چی...ببینم..ن...نکنه اتفاقی...افتاده؟
جونگی. خب...تهیونگ...ق..قلبش
کوک. قلبش...چی...چی شده جونگی ن...ن.نکنه
جونگی. آروم باش کوک...تهیونگ بخاطر درد قلبش بی هوش شده و تقریبا داشته سکته میکرده...
گوشی از دستم افتاد...
س...سک..ته...
جونگی. کوک..کوک پشت خطی؟...کوووک
کوک. ا..آره ببینم...خوبه یا نه...
جونگی. بد نیست دکترش زنگ زده بود به عمو و عمو هم رفت فرانسه ولی الان بهتره...
زمان حال
تهیونگ. فهمیدی؟
کوک. اوهوم...چرا...میدونی چقدر ترسیدم؟
تهیونگ. بنظر خودت چرا... هوم؟...چون قلب من بدون تو نمیزنه پسر...میفهمی؟
تو نیمهی دیگهی قلبمی پس بدون تو چیکار بکنه؟...
من باید پیش تو باشم...قلبم فقط کنار تو آرومه
کوک. باشه ته من کنارتم...
تهیونگ. بمون...
۳.۳k
۱۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.