پارت دوازدهم این برای من وتو اخرش نیست؟
#پارت دوازدهم #این برای من وتو اخرش نیست؟
قیمت ها بالاتر میرفت
-خب ۷۵۶میلیون دلار...۷۵۶دلار یک...۷۵۶دلار دو...اخریشه کسی دیگه داو طلب نیست...
یهویه دست بالا رفت همه برگشتن
-من۲میلیارد دلار پیشنهاد میکنم...
همه باتعجب پچ پچ میکردن از اون بعید بود اون کلا تو مراسم ها شرکت نمیکرد اگرم شرکت میکرد خودشو قاطی این ماجراها نمیکرد...
اون اوه سهون مشهور بود
خاندان اون خیلی قدرتمند بود همینطور پسرعموش...
پارک چانیول...
حالا اون میخواست۲میلیارد هزینه کنه تا بتونه یه انسان به دست بیاره
لوهان باترس به سهون خیره بود وسهون با سردی به لوهان
-اووو چه پیشنهادی خب خب کی قیمتی بالاتر پیشنهاد میده؟...
وقتی دستی بالا نرفت صدایه چکش مثل ناقوسی تو گوش لوهان پیچید
-فروخته شد..
این کابوس بود...
بکهیون توفکر بود واصلا متوجه این نبود که لوهانو بردن...متوجه این نبود که به چانیول خیره شده...
قیمت سره بکهیون شروع شد...
خون اشامی که سنش خیلی زیاد بود قیمتایی زیادی میداد...
امابرایه بکهیون مهم نبود...
همه میدونستن اون خوناشام هیچ رحمی دربرابر انسان ها وخوناشامایی که میبره نداره...
اوناقطعا میمردن...
قیمت سره به فلک کشیده شد
-۴۵۶میلیارد خب خب کسی دیگه داوطلب نیست...
وقتی دستی بالا نرفت
مردخواست اعلام بکنه که
-۹۰۰۰ میلیارد
سالن درسکوتی سنگین بالا رفت
قیمت بالایی بود...خیلی زیاد
بکهیون فقط به اون خیره بود...
چانیول دستشو پایین اورد بعد اعلام قیمت اونم از جاش بلند شد
دستاشو داخل جیب شلوارش کرد...
برگشت...
مرد از این قیمت شوکه شده بود به خودش اومد...بافرود اومدن چکشش
-فروخته شد...
حراجی تموم شد...بک فقط حس کرد
دستی قدرتمند دوره بازوش حلقه شد اونو به زور کشیدنش...
سرشو بلند کرد لوهانو دید که داشت مقاومت میکرد که وارده ماشین نشه
اما وقتی دست خون اشام روصورتش فرود اومد با بیحالی وارد ماشین کردن...
خودشم دیگه نایی برایه ایستادن نداشت...خسته بود...خیلی چشماش بسته شدن
ودیگه چیزی نفهمید..
قیمت ها بالاتر میرفت
-خب ۷۵۶میلیون دلار...۷۵۶دلار یک...۷۵۶دلار دو...اخریشه کسی دیگه داو طلب نیست...
یهویه دست بالا رفت همه برگشتن
-من۲میلیارد دلار پیشنهاد میکنم...
همه باتعجب پچ پچ میکردن از اون بعید بود اون کلا تو مراسم ها شرکت نمیکرد اگرم شرکت میکرد خودشو قاطی این ماجراها نمیکرد...
اون اوه سهون مشهور بود
خاندان اون خیلی قدرتمند بود همینطور پسرعموش...
پارک چانیول...
حالا اون میخواست۲میلیارد هزینه کنه تا بتونه یه انسان به دست بیاره
لوهان باترس به سهون خیره بود وسهون با سردی به لوهان
-اووو چه پیشنهادی خب خب کی قیمتی بالاتر پیشنهاد میده؟...
وقتی دستی بالا نرفت صدایه چکش مثل ناقوسی تو گوش لوهان پیچید
-فروخته شد..
این کابوس بود...
بکهیون توفکر بود واصلا متوجه این نبود که لوهانو بردن...متوجه این نبود که به چانیول خیره شده...
قیمت سره بکهیون شروع شد...
خون اشامی که سنش خیلی زیاد بود قیمتایی زیادی میداد...
امابرایه بکهیون مهم نبود...
همه میدونستن اون خوناشام هیچ رحمی دربرابر انسان ها وخوناشامایی که میبره نداره...
اوناقطعا میمردن...
قیمت سره به فلک کشیده شد
-۴۵۶میلیارد خب خب کسی دیگه داوطلب نیست...
وقتی دستی بالا نرفت
مردخواست اعلام بکنه که
-۹۰۰۰ میلیارد
سالن درسکوتی سنگین بالا رفت
قیمت بالایی بود...خیلی زیاد
بکهیون فقط به اون خیره بود...
چانیول دستشو پایین اورد بعد اعلام قیمت اونم از جاش بلند شد
دستاشو داخل جیب شلوارش کرد...
برگشت...
مرد از این قیمت شوکه شده بود به خودش اومد...بافرود اومدن چکشش
-فروخته شد...
حراجی تموم شد...بک فقط حس کرد
دستی قدرتمند دوره بازوش حلقه شد اونو به زور کشیدنش...
سرشو بلند کرد لوهانو دید که داشت مقاومت میکرد که وارده ماشین نشه
اما وقتی دست خون اشام روصورتش فرود اومد با بیحالی وارد ماشین کردن...
خودشم دیگه نایی برایه ایستادن نداشت...خسته بود...خیلی چشماش بسته شدن
ودیگه چیزی نفهمید..
۱۹.۰k
۲۴ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.