پارت اول وقتی دشمنش بودی ولی بعد عاشقش شدی
پارت اول وقتی دشمنش بودی ولی بعد عاشقش شدی
باران : سلام من بارانم و بزرگترین مافیای کره ی زنم و ۲۲ سالمه بزرگترین دشمنم جئون جونگکوکه که بزرگترین مافیای مرد کره اس و تصمیم دارم بدزدمش ( ولی هیییی باران نمیدونه قراره عاشقش بشه)
جئون جونگکوک : سلام من جونگکوکم که کوک صدام میکنن و ۲۶ سالمه و بزرگترین دشمنم بارانه مین باران بزرگترین مافیای زن کره
)) پرش زمانی ۱ ساعت بعد ))
باران : سوگند یه لحظه بیا ( اینجا سوگند همدست بارانه )
سوگند : بله باران کاری داری
باران : میخوام تا ۲ ساعت دیگه جونگکوک تو این عمارت باشه
سوگند : باشه یارامو جمع میکنم و الان میرم
)) پرش زمانی نیم ساعت بعد ))
سوگند : خوب بچه ها حاضر شید بریم
یارای سوگند : اوکی
)) پرش زمانی نیم ساعت بعد ))
جونگکوک : داشتم میرفتم محل کارم که دیدم یه ون مشکي داره تعقیبم میکنه سرعتم و زیاد کردم اوناهم سرعتشون و زیاد کردن پیچیدم توی کوچه همینکه پشت سرمو نگاه کردم یه چیزی اومد جلو دهنم و تنها چیزیکه فهمیدم اون شریک دشمنمه و بعد سیاهی مطلق..................
)) پرش زمانی نیم ساعت بعد ))
باران : سوگند
سوگند : بله باران
باران : جونگکوک و واسم اوردین
سوگند : اره تو اتاق شکنجه اس
باران : رفتم تو اتاق شکنجه دیدم به صندلی بسته شده رفتم سمتش و یه سیلی بهش زدم و گفتم هه جئون جونگکوک افتاده به دست من
جونگکوک : چی از جونم میخوای
باران : میخوام بمیری
جونگکوک : عمرااااا حرفشم نزن
باران : بلخره که طی این یه هفته میشی
جونگکوک : دارم واست وایسا
باران : میبینیم
و یه هفته اینجا میمونی تا ببینیم چی میشه
((پرش زمانی ۲۰ مین قبله جونگکوک ))
جونگکوک : بیدارشدم دیدم به صندلی بسته شده بودم و فهمیدن خونه ی دشمنمم
_______________________________________
باران : سوگند
سوگند : بله باران
باران : بادیگاردا رو بفرست برن اتاق شکنجه یکم از جونگکوک حرف بکشن
سوگند : اوکی
خوب پارت اول
شرایط برای پارت بعد
لایک : ۳
کامنت ۱
باران : سلام من بارانم و بزرگترین مافیای کره ی زنم و ۲۲ سالمه بزرگترین دشمنم جئون جونگکوکه که بزرگترین مافیای مرد کره اس و تصمیم دارم بدزدمش ( ولی هیییی باران نمیدونه قراره عاشقش بشه)
جئون جونگکوک : سلام من جونگکوکم که کوک صدام میکنن و ۲۶ سالمه و بزرگترین دشمنم بارانه مین باران بزرگترین مافیای زن کره
)) پرش زمانی ۱ ساعت بعد ))
باران : سوگند یه لحظه بیا ( اینجا سوگند همدست بارانه )
سوگند : بله باران کاری داری
باران : میخوام تا ۲ ساعت دیگه جونگکوک تو این عمارت باشه
سوگند : باشه یارامو جمع میکنم و الان میرم
)) پرش زمانی نیم ساعت بعد ))
سوگند : خوب بچه ها حاضر شید بریم
یارای سوگند : اوکی
)) پرش زمانی نیم ساعت بعد ))
جونگکوک : داشتم میرفتم محل کارم که دیدم یه ون مشکي داره تعقیبم میکنه سرعتم و زیاد کردم اوناهم سرعتشون و زیاد کردن پیچیدم توی کوچه همینکه پشت سرمو نگاه کردم یه چیزی اومد جلو دهنم و تنها چیزیکه فهمیدم اون شریک دشمنمه و بعد سیاهی مطلق..................
)) پرش زمانی نیم ساعت بعد ))
باران : سوگند
سوگند : بله باران
باران : جونگکوک و واسم اوردین
سوگند : اره تو اتاق شکنجه اس
باران : رفتم تو اتاق شکنجه دیدم به صندلی بسته شده رفتم سمتش و یه سیلی بهش زدم و گفتم هه جئون جونگکوک افتاده به دست من
جونگکوک : چی از جونم میخوای
باران : میخوام بمیری
جونگکوک : عمرااااا حرفشم نزن
باران : بلخره که طی این یه هفته میشی
جونگکوک : دارم واست وایسا
باران : میبینیم
و یه هفته اینجا میمونی تا ببینیم چی میشه
((پرش زمانی ۲۰ مین قبله جونگکوک ))
جونگکوک : بیدارشدم دیدم به صندلی بسته شده بودم و فهمیدن خونه ی دشمنمم
_______________________________________
باران : سوگند
سوگند : بله باران
باران : بادیگاردا رو بفرست برن اتاق شکنجه یکم از جونگکوک حرف بکشن
سوگند : اوکی
خوب پارت اول
شرایط برای پارت بعد
لایک : ۳
کامنت ۱
۵.۴k
۰۵ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.