نفرتی که تبدیل به عشق شد

نفرتی که تبدیل به عشق شد
P38
ماشین رو روشن کردم و رفتیم
(ویو ا.ت )
بعد از اینکه ماشین رو روشن کرد یکی بهش زنگ زد
&کی میاین؟؟
_تو راهیم
&اههه زود باش
_گفتم تو راهیم (داد)
اینو گفت و گوشی رو قطع کرد و فقط گاز داد از ترس توی خودم جمع شده بودم کفشام رو در آورده بودم و به یک شونه به سمت ارباب دراز کشیده بودم صندلی رو هم خوابونده بود ارباب برام تا بتونم راحت باشم
_اکه خوابت میاد بخواب خیلی طول می‌کشه تا برسیم
+ن..نه خوابم نمیاد و...ولی کی بود که آنقدر سرش داد کشیدین ؟
_یوری بود
+؟؟؟
_دختر عموم همون که قرار بود ......ولش کن
چی میخواست بگه که نگفت ؟؟؟
پیگیر نشدم
(پرش زمانی به موقع رسیدن)
بالاخره رسیدیم از ماشین پیاده شدیم و دستش رو گرفتم و وارد یه عمارت خیلی بزرگ شدن آنقدر بزرگ بود که میلیون ها نفر داخلش جا میشد
یه دختره ای اومد سمتمون و دست ارباب رو گرفت
و خودش رو بهش چسبوند
&اوووپاااااا ...کجا بودییی این دختره کیه؟؟
ارباب حتی بدن نگاه کردن بهش پیش زد و ازش جدا شد ولی اون دختره دوباره چسبید بهش
&اوپا این دختر زشته کیه ؟؟؟
_حرف دهنت رو بفهم(عصبانیت )
& اوپاااا یعنی چی ؟؟ هااا؟ اول که دیر اومدی حالا عصبانیییی؟؟؟
مشخص بود دختره مسته حسابی خورده بود
_برو اونطرف
ارباب دستم رو گرفت کشید توی یه اتاقی خیلی پاهام درد میکرد خدارو شکر که تا اینجا تونستم راه برم
به اتاق خیلی شیک بود و همه چی داشت یه مبل اونجا بود که منو برد و اونجا نشستم
_پاهات که درد نمیکنه؟
سرم رو به نشونه نه تکون دادم
کنارم نشست و دستش رو روی رون پام گذاشت دستش رو به سمت ...... هدایت کرد نزدیک بهش توقف کرد یکم فشار داد ولی ...ولی خیلی دردم گرفت دامنم رو توی مشتمل گرفتم و فشار دادم
_وقتی درد داری چرا میگی نداری؟؟
دستش رو برداشت رو رو به رو روی زمین نشست و کفشم رو در آورد و شروع به ماساژ دادن پاهام کرد
_لباست رو در بیار
+چ..چی؟
_لباسن رو در بیار
+برای ..چی؟؟
_ بهتر بتونم ماساژ بدم
+ نه ....نه خوبم الان
_ دوباره دروغ؟
+ ن...نه...نه
«تق تق»
_بله؟
؛ارباب جناب جئون منتظر شما هستند
_الان میایم
دیدگاه ها (۱۰)

سلام به همه عشقامممممم❤️❤️عزیزان دلم منظورم از ..... مکث هست...

نفرتی که تبدیل به عشق شدP40(ویو ا.ت )توی اتاق یه کمد بود حتم...

نفرتی که تبدیل به عشق شدP37بالاخره قبول کردم و لباسی که بهم ...

اینم برای فرضیات بیشتر 😭😭😅😅

❣پارت ششم❣ویو جونگکوک: نمیدونم چراوقتی گفت چیزی دیگه ای نمیخ...

آن سوی آینه P33_هه(پوزخند)(ویو ا.ت)یه روز هست که ازش خبری نی...

امروز دوباره دیدمش...بعد از ۱۸ سال!تو تاکسی،روی صندلی جلو نش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط