پارت هفتادوچهار
#پارت_هفتادوچهار
ارین بود
+ جانم داداش
- سلام ادرین همه چیز درسته
+ سلام اره همه هم اومدن فقط مونده بابا
- خب ما نیم ساعت دیگه میرسیم
+ باش فعلا
قطع کردم و به بابا مامان گفتن تا نیم ساعت دیگه اوین میاد
همه چی عالی عالی بود
رفتم بالا ببینم درسا کجاس
در اتاق رو که باز کردم دیدم همین طور جلو اینه وایساده سرش رو تا ته کرده داخل کوشی
صداش زدم که ی متر پرید بالا
- چته چرا اینجوری صدا میزنی ترسیدم
ی پوزخند زدم و گفتم : سریع بیا پایین اوین تا نیم ساعت دیگه میرسه
این و گفتم و رفتم پایین
درسا
همین طور که سرم داخل گوشی بود رفتم پایین توی اینستا داشتم چرخ میزدم تازه یکی از عکسم که همین الان گرفته بودم رو پست کردم فالورام رسیده بود به ۴۸۰k خیلی وقته تو اینستا بودم برای همین میشه گفت ی جوری معروف بودم منو و رویا و ترمه رو همه میشناسن الانم که دیگه اوین اضافه شده اونم میشناسن
ی سر به پیج ادرین زدم دیدم 890k داره لعنتی اگه مدل هم بشه به یک میلیون میشه تیک ابی هم میگیره
بیخیال حرس خوردن شدم و رفتم پایین
چراغا رو خاموش کرده و بودن و پشت در منتظر بودن منم رفتم تا وقتی اومد بادکنک بترکونم با این ناخونام
با صدای در که باز شد صدای اوین هم اودم
اوین - سلااااااام اِ چرا چراغا خاموشه
ارین - لابد رفتن بیرون
ارین چراغا رو روشن کردن که یهو جمع ترکید و همه دست و جیغ میزدن و شعر میخوندن منم بادکنک رو ترکوندم و رفتم طرف اوین که تو شک بود و بغلش کردم
بلاخره همه اومدن داخل و اوین رفت لباسش رو عوض کنه منم رفتم کمکش
+ خب عزیزم لباس چی میخوای بپوشی ؟؟؟
ارین - امممم این لباس قرمزه رو میپوشم
+ اره قشنگم هست حالا بشین درست کنم
لباسش قرمز بود که تا روی زانو بود و روی سینش سنگ دوزی میشد و کمرش تنگ بود و بعد ی پف خوشگل میخورد با اینکه ساده بود ولی خیلی خوشگل بود
نشست خودش رو ارایش کرد منم موهاش رو فر کردم
جشن تموم شد و همه رفتیم خونه شب عالیی بود کلی قر دادیم
در خونه رو باز کردم و رفتم داخل کفشام رو در اوردم و رفتم توی اشپزخونه
ی لیوان اب خوردم و رفت اتاق خودمون همه وسایلام اونجا بود نشستم پشت میز توالت و ارایشم و پاک کردم
ادرین هم اومد کراواتش رو کمی باز کرد و چندتا دکمش هم باز کرد و رفت همینطور خوابید
منم رفتم حموم و موهام رو شستم برگشتم با ی تیشرت زرد و شلوار دامنی مشکی خوابیدم
ارین بود
+ جانم داداش
- سلام ادرین همه چیز درسته
+ سلام اره همه هم اومدن فقط مونده بابا
- خب ما نیم ساعت دیگه میرسیم
+ باش فعلا
قطع کردم و به بابا مامان گفتن تا نیم ساعت دیگه اوین میاد
همه چی عالی عالی بود
رفتم بالا ببینم درسا کجاس
در اتاق رو که باز کردم دیدم همین طور جلو اینه وایساده سرش رو تا ته کرده داخل کوشی
صداش زدم که ی متر پرید بالا
- چته چرا اینجوری صدا میزنی ترسیدم
ی پوزخند زدم و گفتم : سریع بیا پایین اوین تا نیم ساعت دیگه میرسه
این و گفتم و رفتم پایین
درسا
همین طور که سرم داخل گوشی بود رفتم پایین توی اینستا داشتم چرخ میزدم تازه یکی از عکسم که همین الان گرفته بودم رو پست کردم فالورام رسیده بود به ۴۸۰k خیلی وقته تو اینستا بودم برای همین میشه گفت ی جوری معروف بودم منو و رویا و ترمه رو همه میشناسن الانم که دیگه اوین اضافه شده اونم میشناسن
ی سر به پیج ادرین زدم دیدم 890k داره لعنتی اگه مدل هم بشه به یک میلیون میشه تیک ابی هم میگیره
بیخیال حرس خوردن شدم و رفتم پایین
چراغا رو خاموش کرده و بودن و پشت در منتظر بودن منم رفتم تا وقتی اومد بادکنک بترکونم با این ناخونام
با صدای در که باز شد صدای اوین هم اودم
اوین - سلااااااام اِ چرا چراغا خاموشه
ارین - لابد رفتن بیرون
ارین چراغا رو روشن کردن که یهو جمع ترکید و همه دست و جیغ میزدن و شعر میخوندن منم بادکنک رو ترکوندم و رفتم طرف اوین که تو شک بود و بغلش کردم
بلاخره همه اومدن داخل و اوین رفت لباسش رو عوض کنه منم رفتم کمکش
+ خب عزیزم لباس چی میخوای بپوشی ؟؟؟
ارین - امممم این لباس قرمزه رو میپوشم
+ اره قشنگم هست حالا بشین درست کنم
لباسش قرمز بود که تا روی زانو بود و روی سینش سنگ دوزی میشد و کمرش تنگ بود و بعد ی پف خوشگل میخورد با اینکه ساده بود ولی خیلی خوشگل بود
نشست خودش رو ارایش کرد منم موهاش رو فر کردم
جشن تموم شد و همه رفتیم خونه شب عالیی بود کلی قر دادیم
در خونه رو باز کردم و رفتم داخل کفشام رو در اوردم و رفتم توی اشپزخونه
ی لیوان اب خوردم و رفت اتاق خودمون همه وسایلام اونجا بود نشستم پشت میز توالت و ارایشم و پاک کردم
ادرین هم اومد کراواتش رو کمی باز کرد و چندتا دکمش هم باز کرد و رفت همینطور خوابید
منم رفتم حموم و موهام رو شستم برگشتم با ی تیشرت زرد و شلوار دامنی مشکی خوابیدم
۱۴.۰k
۰۴ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.