هت وارث
هـ؋ـت وارث🍷
Part11
به عقب برگشتم ...اون یه نفر تقریبا با قد بلند بود ،دستاش رو تو جیب پیژامه اش گذاشته بود و با نگاه پوکر و خواب آلود به منو داداش کوک خیره شده بود .با صدای آروم خواب آلود شروع کرد به حرف زد:
جیهوپ:جونگکوک ...
نگاهش رو به چشمای کوک دوخت و بعد با داد گفت:
جیهوپ:پدر سگ ساعت ۵ صبه عربده میکشی .بزار بخوابیم دیگه ..شبی خروس هر روز سر صبح بیدارمون میکنی
نگاهم از چشمای پر برگشت به سمت کوک برگشت ؛با لحن خیلی صمیمی و مهربون گفت:
جونگکوک:عو ،هیونگ داشتم راجب قوانین اینجا به ا/ت میگفتم ..به من چه که تو بیدار شدی ؟
جیهوپ:لابد ا/ت دنبال شیر موز تو یخچال بود آره؟
با نگاه دقیقی منو نگاه کرد .لبخند زد و با مهربونی تمام گفت:
جیهوپ:تو چرا به این زودی بیدار شدی ؟برو بخواب!
چشمام محو چشماش بود که گفتم:
ا/ت:خوابم نمیبره برای همین ..
سرش رو تکون داد ،جوری که انگار حرفم رو تایید میکنه .
" ویو تهیونگ"
مثل همیشه این سر درد کوفتی اجازه ی خواب بهم نداد .
کلافه دستم رو روی شقیقه ی سرم گذاشتم و به عکس روی میز خیره شدم .
تهیونگ:اونجوری بهم نگاه نکن !تو منو نابود کردی ؛هنوزم خوشحالی؟
نمیدونم چرا ولی اون عکس از آخریین دیدار بازم روی میز بود .من باید اونو برمیداشتم ولی هنوزم اونجا بود .
از اتاق رفتم بیرون .نگاهی به ته راهرو به سمت پنجره انداختم ،خورشید تازه طلوع کرده بود و هوا اون وایب شب رو بازم داشت .
صدای جونگکوک و جیهوپ کل عمارت رو گرفته بود !
با صدای بلند داشتن دعوا میکردن .به سمت پله ها برگشتم و رفتم پایین .اون دوتا دعوا میکردن و ا/ت محو اونا شده بود .
"نویسنده "
جونگکوک و جیهوپ هنوز مشغول دعوا بودن و متوجه حضور تهیونگ نشده بودن .ا/ت با حرف های که اونا میزدن گاهی خندش میگرفت و گاهی هم متعجب بهشون نگاه میکرد .
ولی حضور کیم کمی اوضاع رو سخت تر کرده بود .اون نگاه خونسردش روی ا/ت بود ،ا/ت متوجه نگاهش میشه و به سمت کیم برمیگرده که..
"ویو ا/ت "
همینجوری ..
ادامه دارد
Part11
به عقب برگشتم ...اون یه نفر تقریبا با قد بلند بود ،دستاش رو تو جیب پیژامه اش گذاشته بود و با نگاه پوکر و خواب آلود به منو داداش کوک خیره شده بود .با صدای آروم خواب آلود شروع کرد به حرف زد:
جیهوپ:جونگکوک ...
نگاهش رو به چشمای کوک دوخت و بعد با داد گفت:
جیهوپ:پدر سگ ساعت ۵ صبه عربده میکشی .بزار بخوابیم دیگه ..شبی خروس هر روز سر صبح بیدارمون میکنی
نگاهم از چشمای پر برگشت به سمت کوک برگشت ؛با لحن خیلی صمیمی و مهربون گفت:
جونگکوک:عو ،هیونگ داشتم راجب قوانین اینجا به ا/ت میگفتم ..به من چه که تو بیدار شدی ؟
جیهوپ:لابد ا/ت دنبال شیر موز تو یخچال بود آره؟
با نگاه دقیقی منو نگاه کرد .لبخند زد و با مهربونی تمام گفت:
جیهوپ:تو چرا به این زودی بیدار شدی ؟برو بخواب!
چشمام محو چشماش بود که گفتم:
ا/ت:خوابم نمیبره برای همین ..
سرش رو تکون داد ،جوری که انگار حرفم رو تایید میکنه .
" ویو تهیونگ"
مثل همیشه این سر درد کوفتی اجازه ی خواب بهم نداد .
کلافه دستم رو روی شقیقه ی سرم گذاشتم و به عکس روی میز خیره شدم .
تهیونگ:اونجوری بهم نگاه نکن !تو منو نابود کردی ؛هنوزم خوشحالی؟
نمیدونم چرا ولی اون عکس از آخریین دیدار بازم روی میز بود .من باید اونو برمیداشتم ولی هنوزم اونجا بود .
از اتاق رفتم بیرون .نگاهی به ته راهرو به سمت پنجره انداختم ،خورشید تازه طلوع کرده بود و هوا اون وایب شب رو بازم داشت .
صدای جونگکوک و جیهوپ کل عمارت رو گرفته بود !
با صدای بلند داشتن دعوا میکردن .به سمت پله ها برگشتم و رفتم پایین .اون دوتا دعوا میکردن و ا/ت محو اونا شده بود .
"نویسنده "
جونگکوک و جیهوپ هنوز مشغول دعوا بودن و متوجه حضور تهیونگ نشده بودن .ا/ت با حرف های که اونا میزدن گاهی خندش میگرفت و گاهی هم متعجب بهشون نگاه میکرد .
ولی حضور کیم کمی اوضاع رو سخت تر کرده بود .اون نگاه خونسردش روی ا/ت بود ،ا/ت متوجه نگاهش میشه و به سمت کیم برمیگرده که..
"ویو ا/ت "
همینجوری ..
ادامه دارد
- ۴.۴k
- ۳۱ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط