لحظه ی دیدنت انگار که یک حادثه بود

لحظه ی دیدنت انگار که یک حادثه بود
حیف چشمان تو این حادثه را دوست نداشت
سیب را چیدم و در دلهره ی دستانم 
سیب را دید!! ..
ولی دلهره را دوست نداشت
تا سه بس بود که بشمارد و در دام افتد 
گفت یک..گفت دو ..افسوس سه را دوست نداشت
من تو خط موازی ؟..نرسیدن..؟ هرگز
دلم این قاعده ی هندسه را دوست نداشت
درس منطق نده دیگر تو به این عاشق که
از همان کودکیش مدرسه را دوست نداشت
دیدگاه ها (۴)

نمی دانم که این انحنای کوچک چه قدرتی داردولی این را میدانم ک...

آموختم که هیچ دارویی ،نمیتواند همچون " اُمید "آدمی را ایستاد...

بعضی وقت‌ها باید، از همه چیزدست کشید بی اعتنا شد...!یک گوشه ...

اولین باری که تو را دیدم ، حالم شبیه کودکی بود که گم شده و ب...

love Between the Tides⁶(پارت شش: انتخاب سخت/نابودی زندگی) سو...

عشق مسیر مستقیم نیست یک سال بعد...دست‌هایم را که به هم گره ز...

My Vampire Mate Season 2 part : ۴

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط