Monster in the forest
Monster in the forest
پارت 31
ا.ت: جیییییییغ
☆از توی درختا یه گرگینه بیرون میاد و بهشون حمله میکنه☆
جونگ کوک:*جلوی ا.ت وایمیسه*
تهیونگ و نامجون:*جلوتر وایمیسن و بهش حمله میکنن*
ا.ت: جونگ کوک من از گرگا میترسم تروخدا از پیشم نری!!! *از پشت لباسشو گرفته و تکونش میده*
جونگ کوک: نمیرم نمیرم...
ا.ت: این که تقریبا گرگ نیست نصفش انگار انسانه!!
جونگ کوک: آره...تا حالا اینطوری ندیده بودم!!!
_*میاد سمت جونگ کوک و ا.ت*
☆هر سه تاشون جلوی اون گرگینه ارو گرفته بودن و نمیذاشتن نزدیک ا.ت بشه ولی انقدر قوی بود که نمیتونستن از پا در بیارنش☆
نامجون:*هلش میده*
_*میوفته روی بال تهیونگ*
تهیونگ:*بدبخت به فنا میره*آااااااااااااااااای!!!!!!
ا.ت: تهیوووووونگ!!!!!!!!
_*همانگونه که میدانید خون بالا میاره و بیهوش میشه*
نامجون: یووونگی!!!!!
جونگ کوک:........*شوکه*
(هیولا جنگل شماره 4😐)
( ایشون همانند جونگ کوک اشک میریزد ولی کمتر فقط اشک توی چشماش حلقه میزنه و رفتارش هم سرده)
ا.ت: الان من به کدوم یکی رسیدگی کنم؟؟
تهیونگ: تو اول به یونگی برس بعد من..
ا.ت: مطمئنی؟
تهیونگ: آره.
ا.ت: باشه.
(مدتی بعد)
ا.ت: کارم تموم شد👏🏻
تهیونگ: ممنون😊
ا.ت:*بلند میشه*
نامجون: ا.ت!
ا.ت: بله؟
نامجون: یکم نمیخوای استراحت کنی؟ اگه بخوای من میتونم جای تو مراقبشون باشم.
ا.ت:نه..باعث افتخاره مراقبشون باشم😄
نامجون: یعنی..خسته نیستی؟
ا.ت: نه..اصلا😊
نامجون: خب..باشه..من میرم پیش
جونگ کوک اگه کمک خواستی صدامون کن🙂
ا.ت: باشه. بای بای👋🏻
نامجون: خدافظ👋🏻*میره*
تهیونگ: ا.ت..تو تا الان خیلی بهمون کمک کردی...فکر کنم کسی دیگه ای بود اینکارو نمیکرد.. باید ازت تشکر کنم...
ا.ت: تشکر لازم نیست من...*داد*یااااا خدااااا!!!!
لااقل یه صدایی بده بی فانوص!!!!!!
یونگی:*سرد*تو کی هستی؟
ا.ت:*دوباره مجبوره همه چیو توضیح بده🙄*
یونگی: عجیبه کسی مثل تو بتونه تا اینجا دووم بیاره😒
ا.ت: مگه من چمه😑
تهیونگ: هیونگ اون تا الان خیلی کمکمون کرده هااا!!😐اگه این نبود الان ما پیش هم نبودیم.
ا.ت:*عربده*نااااااااااااممممجوووووووون!!!!!!
جوووووووووننننننگگگگگ کووووووک!!!!!!!
بدووووییین بیییاااااایییین اااااییینجاااااا!!!!!
یونگی:*داد*ببند دهنتو کر شددددم!!!!
جونگ کوک و نامجون:*بدبختا لرزشون بریده با سرعت نور خودشونو رسوندن اونجا*
*نفس نفس میزنن*ها..بله..چیه؟..عههههه.. یووووونگی!!!!!*میپرن بغلش*
یونگی:*بیچاره خفه میشه*
تهیونگ: هعی...من بدبخت نمیتونم بلند شم بغلش کنم😔
یونگی: هیییی....ولم کنین یه لحظه تهیونگم اینجاس هااااا*خودش تهیونگو بغل میکنه*
ا.ت: این همه زیبایی باعث میشه چشمام قلبی بشه... عیییی خوووداااا😍😍
تهیونگ: هیونگ باید ا.ت رو هم بغل کنی این همه مدت اون داشت ازت مواظبت میکرد هااا!!
یونگی:*ا.ت رو هم بغل میکنه*
ا.ت:*از بغلش میاد بیرون*خیله خب... این عالیه فقط باید سه نفر دیگه اتون رو پیدا کنیم😄😄😄
همگی: هوووراااا👏🏻👏🏻👏🏻😄😁😄😁
تهیونگ: بنظرتون نفر بعدی کیه؟؟
ا.ت: شاید جیمین باشه.
نامجون: یا جین.
یونگی: جیهوپ.
جونگ کوک: فکر نکنم جیهوپ رو حالا حالا ها پیدا کنیم.
ا.ت: چرا؟؟
جونگ کوک:هووممم... خب این فقط یه حدسه ولی خب شاید دلیلش این باشه موقعی که نزدیک جنگل بودیم اون یکم ازش دورتر بود.
نامجون: میگم اونموقع یادتونه که وقتی کنار جنگل بودیم چی میگفت که دورتر از ما بود؟
(فلش بک)
جونگ کوک: هی بچه ها انگار اینجا جنگلیه بیاین کنارش عکس بگیریم😄
تهیونگ: آره منم میام😁
جین: میخواین من ازتون عکس بگیرم؟
جونگ کوک:آره هیونگ بیا از من عکس بگیر😁
جیمین: بعدش هم از من😁
یونگی: آخیش چقدر خوبه.. بالاخره آزااادی😄
بدون هیچ منیجر و بادیگاردی میتونیم بیایم بیرون😁😄
نامجون: جیهوپ تو نمیخوای عکس بگیری؟
جیهوپ: من؟؟ باشه میام ولی خیلی نزدیک جنگل عکس نمیگیرم خب؟؟
یونگی: چرا؟؟
جیهوپ: آخه حس بدی بهش دارم... از بیرون یکم ترسناک نیست بنظرتون؟
.....................
(پایان فلش بک)
پارت 31
ا.ت: جیییییییغ
☆از توی درختا یه گرگینه بیرون میاد و بهشون حمله میکنه☆
جونگ کوک:*جلوی ا.ت وایمیسه*
تهیونگ و نامجون:*جلوتر وایمیسن و بهش حمله میکنن*
ا.ت: جونگ کوک من از گرگا میترسم تروخدا از پیشم نری!!! *از پشت لباسشو گرفته و تکونش میده*
جونگ کوک: نمیرم نمیرم...
ا.ت: این که تقریبا گرگ نیست نصفش انگار انسانه!!
جونگ کوک: آره...تا حالا اینطوری ندیده بودم!!!
_*میاد سمت جونگ کوک و ا.ت*
☆هر سه تاشون جلوی اون گرگینه ارو گرفته بودن و نمیذاشتن نزدیک ا.ت بشه ولی انقدر قوی بود که نمیتونستن از پا در بیارنش☆
نامجون:*هلش میده*
_*میوفته روی بال تهیونگ*
تهیونگ:*بدبخت به فنا میره*آااااااااااااااااای!!!!!!
ا.ت: تهیوووووونگ!!!!!!!!
_*همانگونه که میدانید خون بالا میاره و بیهوش میشه*
نامجون: یووونگی!!!!!
جونگ کوک:........*شوکه*
(هیولا جنگل شماره 4😐)
( ایشون همانند جونگ کوک اشک میریزد ولی کمتر فقط اشک توی چشماش حلقه میزنه و رفتارش هم سرده)
ا.ت: الان من به کدوم یکی رسیدگی کنم؟؟
تهیونگ: تو اول به یونگی برس بعد من..
ا.ت: مطمئنی؟
تهیونگ: آره.
ا.ت: باشه.
(مدتی بعد)
ا.ت: کارم تموم شد👏🏻
تهیونگ: ممنون😊
ا.ت:*بلند میشه*
نامجون: ا.ت!
ا.ت: بله؟
نامجون: یکم نمیخوای استراحت کنی؟ اگه بخوای من میتونم جای تو مراقبشون باشم.
ا.ت:نه..باعث افتخاره مراقبشون باشم😄
نامجون: یعنی..خسته نیستی؟
ا.ت: نه..اصلا😊
نامجون: خب..باشه..من میرم پیش
جونگ کوک اگه کمک خواستی صدامون کن🙂
ا.ت: باشه. بای بای👋🏻
نامجون: خدافظ👋🏻*میره*
تهیونگ: ا.ت..تو تا الان خیلی بهمون کمک کردی...فکر کنم کسی دیگه ای بود اینکارو نمیکرد.. باید ازت تشکر کنم...
ا.ت: تشکر لازم نیست من...*داد*یااااا خدااااا!!!!
لااقل یه صدایی بده بی فانوص!!!!!!
یونگی:*سرد*تو کی هستی؟
ا.ت:*دوباره مجبوره همه چیو توضیح بده🙄*
یونگی: عجیبه کسی مثل تو بتونه تا اینجا دووم بیاره😒
ا.ت: مگه من چمه😑
تهیونگ: هیونگ اون تا الان خیلی کمکمون کرده هااا!!😐اگه این نبود الان ما پیش هم نبودیم.
ا.ت:*عربده*نااااااااااااممممجوووووووون!!!!!!
جوووووووووننننننگگگگگ کووووووک!!!!!!!
بدووووییین بیییاااااایییین اااااییینجاااااا!!!!!
یونگی:*داد*ببند دهنتو کر شددددم!!!!
جونگ کوک و نامجون:*بدبختا لرزشون بریده با سرعت نور خودشونو رسوندن اونجا*
*نفس نفس میزنن*ها..بله..چیه؟..عههههه.. یووووونگی!!!!!*میپرن بغلش*
یونگی:*بیچاره خفه میشه*
تهیونگ: هعی...من بدبخت نمیتونم بلند شم بغلش کنم😔
یونگی: هیییی....ولم کنین یه لحظه تهیونگم اینجاس هااااا*خودش تهیونگو بغل میکنه*
ا.ت: این همه زیبایی باعث میشه چشمام قلبی بشه... عیییی خوووداااا😍😍
تهیونگ: هیونگ باید ا.ت رو هم بغل کنی این همه مدت اون داشت ازت مواظبت میکرد هااا!!
یونگی:*ا.ت رو هم بغل میکنه*
ا.ت:*از بغلش میاد بیرون*خیله خب... این عالیه فقط باید سه نفر دیگه اتون رو پیدا کنیم😄😄😄
همگی: هوووراااا👏🏻👏🏻👏🏻😄😁😄😁
تهیونگ: بنظرتون نفر بعدی کیه؟؟
ا.ت: شاید جیمین باشه.
نامجون: یا جین.
یونگی: جیهوپ.
جونگ کوک: فکر نکنم جیهوپ رو حالا حالا ها پیدا کنیم.
ا.ت: چرا؟؟
جونگ کوک:هووممم... خب این فقط یه حدسه ولی خب شاید دلیلش این باشه موقعی که نزدیک جنگل بودیم اون یکم ازش دورتر بود.
نامجون: میگم اونموقع یادتونه که وقتی کنار جنگل بودیم چی میگفت که دورتر از ما بود؟
(فلش بک)
جونگ کوک: هی بچه ها انگار اینجا جنگلیه بیاین کنارش عکس بگیریم😄
تهیونگ: آره منم میام😁
جین: میخواین من ازتون عکس بگیرم؟
جونگ کوک:آره هیونگ بیا از من عکس بگیر😁
جیمین: بعدش هم از من😁
یونگی: آخیش چقدر خوبه.. بالاخره آزااادی😄
بدون هیچ منیجر و بادیگاردی میتونیم بیایم بیرون😁😄
نامجون: جیهوپ تو نمیخوای عکس بگیری؟
جیهوپ: من؟؟ باشه میام ولی خیلی نزدیک جنگل عکس نمیگیرم خب؟؟
یونگی: چرا؟؟
جیهوپ: آخه حس بدی بهش دارم... از بیرون یکم ترسناک نیست بنظرتون؟
.....................
(پایان فلش بک)
۷.۳k
۲۰ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.