نامخاندان جئون
نام:خاندان جئون
PART:23
جونگ کوک:بلاخره که وقتی ازدواج کردیم تو بغلم میخوابی
ا.ت:خودتم داری میگی وقتی ازدواج کردیم
جونگ کوک:حالا قبل از ازدواج همو بغل میکنیم طوری نمیشه و حرف نزن بگیر بخواب
ا.ت:چیشششش
جونگ کوک:انقدر حرس نخور وگرنه موهات مثل دندونات سفید میشنا(خنده)
ا.ت:جونگ کوک(عصبی)
جونگ کوک:باشه بابا بگیر بخواب
دیگه حرفی نزدیم و راستشو بگم بغلش خیلی خوبه بهم حس امنیت میده خیلی هم گرمه کم کم خوابم برد
صبح:
از خواب بیدار شدم جونگ کوک خواب بود از خواب بیدارش کردم و رفتیم تو آشپز خونه جونگ کوک رو صندلی پشت میز نشست منم صبحونه درست میکردم که یونجی اومد رو به جونگ کوک کرد و صبح بخیر گفت و رو صندلی نشست انگار تقصير کار منم صبحونرو حاظر کردم و خوردیم
(چند روز بعد )
بلاخره این یونجی هم داره میره دم در ایستاده بودیم تا تاکسی بیاد بعد از چند دقیقه تاکسی اومد
یونجی:خب من دیگه برم خداحافظ کوکی جونم
جونگ کوک:خداحافظ
و یونجی جونگ کوک رو بغل کرد و رفت سوار ماشین شد و رفت
جوگ کوک:خب راحت شدیم
ا.ت:انگار نه انگار من ووجود داشتم
جونگ کوک:ولش کن بیا بریم داخل
PART:23
جونگ کوک:بلاخره که وقتی ازدواج کردیم تو بغلم میخوابی
ا.ت:خودتم داری میگی وقتی ازدواج کردیم
جونگ کوک:حالا قبل از ازدواج همو بغل میکنیم طوری نمیشه و حرف نزن بگیر بخواب
ا.ت:چیشششش
جونگ کوک:انقدر حرس نخور وگرنه موهات مثل دندونات سفید میشنا(خنده)
ا.ت:جونگ کوک(عصبی)
جونگ کوک:باشه بابا بگیر بخواب
دیگه حرفی نزدیم و راستشو بگم بغلش خیلی خوبه بهم حس امنیت میده خیلی هم گرمه کم کم خوابم برد
صبح:
از خواب بیدار شدم جونگ کوک خواب بود از خواب بیدارش کردم و رفتیم تو آشپز خونه جونگ کوک رو صندلی پشت میز نشست منم صبحونه درست میکردم که یونجی اومد رو به جونگ کوک کرد و صبح بخیر گفت و رو صندلی نشست انگار تقصير کار منم صبحونرو حاظر کردم و خوردیم
(چند روز بعد )
بلاخره این یونجی هم داره میره دم در ایستاده بودیم تا تاکسی بیاد بعد از چند دقیقه تاکسی اومد
یونجی:خب من دیگه برم خداحافظ کوکی جونم
جونگ کوک:خداحافظ
و یونجی جونگ کوک رو بغل کرد و رفت سوار ماشین شد و رفت
جوگ کوک:خب راحت شدیم
ا.ت:انگار نه انگار من ووجود داشتم
جونگ کوک:ولش کن بیا بریم داخل
- ۶.۴k
- ۲۲ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط