فیک:"بزار نجاتت بدم"۲۳
ساعت 12pm
امروز روز موعد بود...
روز ماموریت !
ولی هدف کی بود؟
..........................................
نام و نام خانوادگی:لیندا جیمز
سن: بیست و نه ساله
قد:166
وزن:70
مشخصات ظاهری:چشمای آبی موهای بلوند پوست سفید
اطلاعات کلی:پنج سال بود که به کره اومده بود یکی از هرزه های درجه یک کرهس!
پول خیلی خوبی ازین کار به جیب میزد...
دلیل هدف قرار گرفتن: نامشخص
............................................
مثل همیشه دلیل رو فقط رییس میدونست
برای ا.ت هم مهم نبود
مهم این بود که از بالا دستور داده بودن تا لیندا دیگه زنده نباشه
سایه شنلشو پوشید و خنجراشو دست گرفت
وارد نو خونه شد که کلشو با برق بنفش روشن کرده بود و صدای آه و ناله از هر طرفش میومد
خیلی ریز وارد اتاق لیندا شد
لیندا برهنه و دمر درحالی مه باگوشیش ور میرفت رو تخت دراز کشیده بود
لیندا:خوش اومدی عزیزم
لیندا هنوز داشت با گوشیش ور میرفت و همونطور دراز کشیده بود :
تا لباساتو دربیاری منم کارمو تموم میکنم
لیندا زیر نگاهی به سایه انداخت:
خیلی وقته مشتری دختر نداشتم...چرا خجالت میکشی؟
لیندا پاشد و نزدیکش شد:
میخوای کمکت کنم؟
سایه اونو به سمت تخت هل داد و خودشم روی دلش نشست:
من از پوزیشنای خشن خوشم میاد...مشکلی نداری که؟
لیندا:هرجور تو بخوای
+هدفای بعدی هم مثل تو هرزن...به نظرت اوناهم مثل تو بکشم؟
لیندا: حتما...وایسا ببینم...چی؟؟؟
دوتا خنجراشو بالا برد و از دو طرف ترقوه هاش اونارو فشار و داد و آروم به سمت پایین کشیدشون
بدن لیندا به سه قسمت مساوی تقسیم شده بود
لبخندی زد و با خنجر دست چپش روی شکمشو امضا کرد و گل رز سفید رو کنارش گذاشت
بعد سریع ازونجا خارج شد
اصلا حوصلهی ترسوندشو بازی کردنو نداشت
فقط کارشو تموم کرد و ازونجا اومد بیرون
هم دلش برای جونگ کوک میسوخت و از فکر اینکه الان داره درد میکشه حالش گرفته میشد
و از طرفی دلش از کاری که کرده بود خنک بود
بالاخره باید به جونگکوک یه درس درست خسابی میداد تا بفهمه :
کیم
ا.ت
هیچوقت
زیر خواب
کسی
نمیشه !
ولی بالاخره دلو به دریا زد و سمت عمارت جونگ کوک رفت و از صحنهای که دید درجا خشکش زد...
.
.
.
계속
امروز روز موعد بود...
روز ماموریت !
ولی هدف کی بود؟
..........................................
نام و نام خانوادگی:لیندا جیمز
سن: بیست و نه ساله
قد:166
وزن:70
مشخصات ظاهری:چشمای آبی موهای بلوند پوست سفید
اطلاعات کلی:پنج سال بود که به کره اومده بود یکی از هرزه های درجه یک کرهس!
پول خیلی خوبی ازین کار به جیب میزد...
دلیل هدف قرار گرفتن: نامشخص
............................................
مثل همیشه دلیل رو فقط رییس میدونست
برای ا.ت هم مهم نبود
مهم این بود که از بالا دستور داده بودن تا لیندا دیگه زنده نباشه
سایه شنلشو پوشید و خنجراشو دست گرفت
وارد نو خونه شد که کلشو با برق بنفش روشن کرده بود و صدای آه و ناله از هر طرفش میومد
خیلی ریز وارد اتاق لیندا شد
لیندا برهنه و دمر درحالی مه باگوشیش ور میرفت رو تخت دراز کشیده بود
لیندا:خوش اومدی عزیزم
لیندا هنوز داشت با گوشیش ور میرفت و همونطور دراز کشیده بود :
تا لباساتو دربیاری منم کارمو تموم میکنم
لیندا زیر نگاهی به سایه انداخت:
خیلی وقته مشتری دختر نداشتم...چرا خجالت میکشی؟
لیندا پاشد و نزدیکش شد:
میخوای کمکت کنم؟
سایه اونو به سمت تخت هل داد و خودشم روی دلش نشست:
من از پوزیشنای خشن خوشم میاد...مشکلی نداری که؟
لیندا:هرجور تو بخوای
+هدفای بعدی هم مثل تو هرزن...به نظرت اوناهم مثل تو بکشم؟
لیندا: حتما...وایسا ببینم...چی؟؟؟
دوتا خنجراشو بالا برد و از دو طرف ترقوه هاش اونارو فشار و داد و آروم به سمت پایین کشیدشون
بدن لیندا به سه قسمت مساوی تقسیم شده بود
لبخندی زد و با خنجر دست چپش روی شکمشو امضا کرد و گل رز سفید رو کنارش گذاشت
بعد سریع ازونجا خارج شد
اصلا حوصلهی ترسوندشو بازی کردنو نداشت
فقط کارشو تموم کرد و ازونجا اومد بیرون
هم دلش برای جونگ کوک میسوخت و از فکر اینکه الان داره درد میکشه حالش گرفته میشد
و از طرفی دلش از کاری که کرده بود خنک بود
بالاخره باید به جونگکوک یه درس درست خسابی میداد تا بفهمه :
کیم
ا.ت
هیچوقت
زیر خواب
کسی
نمیشه !
ولی بالاخره دلو به دریا زد و سمت عمارت جونگ کوک رفت و از صحنهای که دید درجا خشکش زد...
.
.
.
계속
۵۳.۹k
۰۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.