شیطان( پارت سوم )
شیطان( پارت سوم )
* شب ، ویو ا/ت *
ا/ت : هوفففففف....اینجا خوابم نمیبره!
چیکار کنم ؟
پاشدم از تخت و رفتم تو حیاط خونه ، خیلی متروکه بود ! میترسیدم ، ولی....برام مهم نبود چون جن و روح وجود ندارن! همش یه مشت خرافاته....
همینجور داشتم راه میرفتم ، که صدای یکی رو از پشت نرده ها شنیدم ، میخواستم ببینم چیه....که یکی از اون ساختمون صدام کرد !
یارو : پیست ! پیست!
ا/ت : چیه؟
یارو : اون جا نرو !
ا/ت : یاااا....چرا؟
یارو : وایسا....الان میام !
اون یارو اومد پایین و اومد پیشم.
ا/ت : خ...خب....چرا نرم؟
یارو : اول خودمو معرفی میکنم....اسم من ماریانا هس، من آمریکایی هستم!
ا/ت : خوشوقتم...منم ا/ت هستم ایرانی و کره ای !
ماریانا : ببین ، نباید اونجا بری...چون هرکی رفته اونجا دیگه بر نگشته!
ا/ت : واقعا...!
ماریانا : دروغم چیه...چند بار با چشم های خودم دیدم ! این خونه متروکس ، خونه شیطونه!
ا/ت : ( زد زیر خنده) چی میگی؟ چقدر خندیدم!
ماریانا : دارم راست میگم....!
ا/ت: خب...ببین الان شبه صبح اینجا باش، تا باهم درست حرف بزنیم! اوکی؟
ماریانا : باشه....خدافظ!
ا/ت : خدافظ( رفت )
ماریانا : گاوش زاییده!
رفتم تو خونه و رفتم رو تخت .
ا/ت: منظورش چیه که اینجا خونه شیطانه؟ اسکلم کرده بابا!
ساعت ۳ شب بود ، منم کم کم خوابم برد .
تریاک فروش صدام کرد یواشکی نگام کرد...🗿🚬❤️🩹
* شب ، ویو ا/ت *
ا/ت : هوفففففف....اینجا خوابم نمیبره!
چیکار کنم ؟
پاشدم از تخت و رفتم تو حیاط خونه ، خیلی متروکه بود ! میترسیدم ، ولی....برام مهم نبود چون جن و روح وجود ندارن! همش یه مشت خرافاته....
همینجور داشتم راه میرفتم ، که صدای یکی رو از پشت نرده ها شنیدم ، میخواستم ببینم چیه....که یکی از اون ساختمون صدام کرد !
یارو : پیست ! پیست!
ا/ت : چیه؟
یارو : اون جا نرو !
ا/ت : یاااا....چرا؟
یارو : وایسا....الان میام !
اون یارو اومد پایین و اومد پیشم.
ا/ت : خ...خب....چرا نرم؟
یارو : اول خودمو معرفی میکنم....اسم من ماریانا هس، من آمریکایی هستم!
ا/ت : خوشوقتم...منم ا/ت هستم ایرانی و کره ای !
ماریانا : ببین ، نباید اونجا بری...چون هرکی رفته اونجا دیگه بر نگشته!
ا/ت : واقعا...!
ماریانا : دروغم چیه...چند بار با چشم های خودم دیدم ! این خونه متروکس ، خونه شیطونه!
ا/ت : ( زد زیر خنده) چی میگی؟ چقدر خندیدم!
ماریانا : دارم راست میگم....!
ا/ت: خب...ببین الان شبه صبح اینجا باش، تا باهم درست حرف بزنیم! اوکی؟
ماریانا : باشه....خدافظ!
ا/ت : خدافظ( رفت )
ماریانا : گاوش زاییده!
رفتم تو خونه و رفتم رو تخت .
ا/ت: منظورش چیه که اینجا خونه شیطانه؟ اسکلم کرده بابا!
ساعت ۳ شب بود ، منم کم کم خوابم برد .
تریاک فروش صدام کرد یواشکی نگام کرد...🗿🚬❤️🩹
۲۸.۸k
۱۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.