ماموریت ( پارت سوم )
ماموریت ( پارت سوم )
* ویو ا/ت *
ا/ت : ( سکوت )
رعییس : ببین ا/ت، من میدونم که اوضاع روحیت داغونه! ولی باید بهت بگم که نیک دیگه برنمیگرده! همهی با بخاطرش ناراحتیم...! زمان رو نمیشه برگردوند!
ا/ت : خب....من مشکلی با این قضیه ندارم....
رعیس : ( نفس عمیق ) تو بهترینی!
ا/ت : ( لبخند ) ممنون...!
رعیس : میتونی بزی...
از صندلی پاشدم و در و باز کردم و رفتم....از اداره خارج شدم...داشتم از جاده رد میشدم که برم سوار ماشینم بشم که یهو یکی اومد طرفم!
ا/ت : یا خدا!
یه مشت خوابوندم توی صورتش!
؟ : اییییی....!!!
ا/ت : تو کی هستی؟!
؟ : فکر میکردم رعییس بهت گفته باشه!
ا/ت : امممممم...دستیارمی؟
؟: آره دیگه!
ا/ت : اخ...واقعا بیخشید، دست خودم نبود..!
؟ : عیب نداره.
ا/ت : بیا بریم سوار ماشینم بشیم...بیا!
باهام اومد و سوار ماشین شدیم و من تا خونه خودم رانندگی کردم....
ا/ت: خب، رسیدیم...پیاده شو.
؟ : باشه...
پیدا شده و من در خونه رو باز کردم با اثر انگشت...و رفتیم داخل....
؟ ؛ واو...چه خونه قشنگی داری!
ا/ت : ( خنده ) هوم...پس که اینطور!
ا/ت : بیا بشین ببینم...
؟ : چشم...
نشست..
ا/ت : خب! اسمت چیه؟
؟ : کیم نامجون هستم....
ا/ت : هوم...چند سالته؟
نامجون: ۲۳( نمیدونم درسته یا نه دوباره نیاید تو کامنتا دهن مارو سرویس کنید که نامی مثلا ۲۳ سالش نیس، ایش🗿)
ا/ت : پس ازم بزرگر تری!
نامجون : شما چند ساله تونه؟
ا/ت : ۲۰ سالمه!
نامجون : اوهوم...
هعی..
میدونم کمه🗿
* ویو ا/ت *
ا/ت : ( سکوت )
رعییس : ببین ا/ت، من میدونم که اوضاع روحیت داغونه! ولی باید بهت بگم که نیک دیگه برنمیگرده! همهی با بخاطرش ناراحتیم...! زمان رو نمیشه برگردوند!
ا/ت : خب....من مشکلی با این قضیه ندارم....
رعیس : ( نفس عمیق ) تو بهترینی!
ا/ت : ( لبخند ) ممنون...!
رعیس : میتونی بزی...
از صندلی پاشدم و در و باز کردم و رفتم....از اداره خارج شدم...داشتم از جاده رد میشدم که برم سوار ماشینم بشم که یهو یکی اومد طرفم!
ا/ت : یا خدا!
یه مشت خوابوندم توی صورتش!
؟ : اییییی....!!!
ا/ت : تو کی هستی؟!
؟ : فکر میکردم رعییس بهت گفته باشه!
ا/ت : امممممم...دستیارمی؟
؟: آره دیگه!
ا/ت : اخ...واقعا بیخشید، دست خودم نبود..!
؟ : عیب نداره.
ا/ت : بیا بریم سوار ماشینم بشیم...بیا!
باهام اومد و سوار ماشین شدیم و من تا خونه خودم رانندگی کردم....
ا/ت: خب، رسیدیم...پیاده شو.
؟ : باشه...
پیدا شده و من در خونه رو باز کردم با اثر انگشت...و رفتیم داخل....
؟ ؛ واو...چه خونه قشنگی داری!
ا/ت : ( خنده ) هوم...پس که اینطور!
ا/ت : بیا بشین ببینم...
؟ : چشم...
نشست..
ا/ت : خب! اسمت چیه؟
؟ : کیم نامجون هستم....
ا/ت : هوم...چند سالته؟
نامجون: ۲۳( نمیدونم درسته یا نه دوباره نیاید تو کامنتا دهن مارو سرویس کنید که نامی مثلا ۲۳ سالش نیس، ایش🗿)
ا/ت : پس ازم بزرگر تری!
نامجون : شما چند ساله تونه؟
ا/ت : ۲۰ سالمه!
نامجون : اوهوم...
هعی..
میدونم کمه🗿
۲۲.۸k
۰۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.