ماموریت ( پارت دوم )
ماموریت ( پارت دوم )
* ویو ا/ت *
تا ساعت ۳ داشتم فیلم نگاه میکردم که یهو رو کاناپه خوابم برد....
* فردا*
با صدای آلارم گوشیم پاشدم.....
ا/ت : اه....لعنتی...اخخخخخ!
پاشدم و گوشیم و خاموش کردم و پرتش کردم اونور...دیشب اصلا نتونستم خوب بخوابم....سرم وحشتناک درد میکرد! ولی باید میرفتم تا اداره پلیس....
پاشدم و رفتم یه لباس پوشیدم( میزارم عکس لباسو ) و رفتم جلوی آیینه...
ا/ت : یا خدا! قیافم چرا اینجوریه؟!
یکم ارایش کردم و موهامو درست کردم و رفتم پایین تا غذا بخورم...یه قهوه درست کردم چون اصلا حوصله صبحونه درست کردن و نداشتم...بعد از خوردن قهوه کیفم و برداشتم و کفشم و پوشیدم و با ماشینم به سمت اداره پلیس حرکت کردم....بلاخره رسیدم...خیلی شلوغ بود!
با بدبختی رفتم داخل و تا اتاق رعیس حرکت کردم.
در و باز کردم و یه تعظیم کوتاهی کردم....
رعیس : بشین...
ا/ت : چشم...
رعیس : ببین ا/ت...تو بهترین پلیس این شهری...و منم این رو قبول دارم! تو چند ساله که اینجا کار میکنی....درجاتت از همه ی پلیس ها بیشتره و سختم کار میکنی...من ازت به عنوان رعییست میخوام که این پرونده رو بیخیال شی و یه پرونده دیگه بهت بدم!
ا/ت : ( شوکه و عصبی ، از روی صندلی پاشد) یعنی چی! رعییس من چند ماهه خواب ندارم! از صبح تا شب دارم رو این پرونده کار میکنم!!! من شما به من میگید این پرونده رو بیخیال شو تا یه پرونده جدید بهت میدم؟! ( با داد )
رعییس : اداره رو نزار رو سرت ا/ت! من میدونم که سخت داری روی این پرونده کار میکنی....ولی من دلیل های خودمو دارم! که نباید به کسی بگم!
ا/ت : رعییس من دیگه نمیتونم....
رعییس : میدونم...ولی من برات یه دستیار دارم که کارش عالیه...میتونه کمکت کنه!.....
دیشب خودتونو جر دادید 🗿
* ویو ا/ت *
تا ساعت ۳ داشتم فیلم نگاه میکردم که یهو رو کاناپه خوابم برد....
* فردا*
با صدای آلارم گوشیم پاشدم.....
ا/ت : اه....لعنتی...اخخخخخ!
پاشدم و گوشیم و خاموش کردم و پرتش کردم اونور...دیشب اصلا نتونستم خوب بخوابم....سرم وحشتناک درد میکرد! ولی باید میرفتم تا اداره پلیس....
پاشدم و رفتم یه لباس پوشیدم( میزارم عکس لباسو ) و رفتم جلوی آیینه...
ا/ت : یا خدا! قیافم چرا اینجوریه؟!
یکم ارایش کردم و موهامو درست کردم و رفتم پایین تا غذا بخورم...یه قهوه درست کردم چون اصلا حوصله صبحونه درست کردن و نداشتم...بعد از خوردن قهوه کیفم و برداشتم و کفشم و پوشیدم و با ماشینم به سمت اداره پلیس حرکت کردم....بلاخره رسیدم...خیلی شلوغ بود!
با بدبختی رفتم داخل و تا اتاق رعیس حرکت کردم.
در و باز کردم و یه تعظیم کوتاهی کردم....
رعیس : بشین...
ا/ت : چشم...
رعیس : ببین ا/ت...تو بهترین پلیس این شهری...و منم این رو قبول دارم! تو چند ساله که اینجا کار میکنی....درجاتت از همه ی پلیس ها بیشتره و سختم کار میکنی...من ازت به عنوان رعییست میخوام که این پرونده رو بیخیال شی و یه پرونده دیگه بهت بدم!
ا/ت : ( شوکه و عصبی ، از روی صندلی پاشد) یعنی چی! رعییس من چند ماهه خواب ندارم! از صبح تا شب دارم رو این پرونده کار میکنم!!! من شما به من میگید این پرونده رو بیخیال شو تا یه پرونده جدید بهت میدم؟! ( با داد )
رعییس : اداره رو نزار رو سرت ا/ت! من میدونم که سخت داری روی این پرونده کار میکنی....ولی من دلیل های خودمو دارم! که نباید به کسی بگم!
ا/ت : رعییس من دیگه نمیتونم....
رعییس : میدونم...ولی من برات یه دستیار دارم که کارش عالیه...میتونه کمکت کنه!.....
دیشب خودتونو جر دادید 🗿
۱۹.۳k
۰۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.