فیک جدید

«فیک جدید»
« پارت اول«
«چند پارتی»
«درخواستی»
«دشمن من»
ـ
ـ
ـ

توضیحات؛
ـ
سلام،من کیم دنم، من دختریم که از سن ۱۸ سالگی خانواده سمیمو ترک کردم و از وقتی که رئیس یه گروه مافیایی شدم ۷ سال میگذره، هعی الان ۲۵ سالمه..
ـ
کیم دن: خب بچها مهمات رو بردارین قراره امروز یه کار سنگین انجام بدیم اگه کوچیکترین اشتباهی پیش بیاد سر هممون دور بند دا*ره!!
ـ
ـ
گروه: بله قربان
ـ
ـ
کیم دن: اوکی بیاین راه بیوفتیم
ـ
ـ
ـ
(کیم دن و گروهش مواد قاچاق میکنن و همینطور مافیان)
ـ
ـ
(چند ساعت گذشت و اونها تو راع اینمه بخوان مواد قاچاق کنن چند ماشین جلو شون رو گرفتن و نذاشتن برن.)
ـ
ـ
ـ
کیم دن از ماشین پیاده میشه و میگه: باز شمایین!؟ حروم*زاده ها گورتونو گم کنید تا بهتون شلیک نکردم..!
ـ
ـ
یکی از اون گروه مقابل: چی؟ تو میخوای این کارو کنی؟ هه جوجوو،، رئیس فکنم بخواین اینو ببینین.
ـ
ـ
ـ
توضیحات::
(بِنگ و گروهش یکی از معروف ترین و خشن ترین گروه مافیایی هستن که هرکی سر راشون سبز شه کلشو میکنن)
ـ
ـ
ـ
بنگ: سلام دوست قدیمی!
ـ
ـ
ـ
(کیم دن و بنگ قبلا یه دعوای خیلیی بد داشتن که افراد همو کشتن و بنگ به سر کیم دن اسیب زده بود، از اون اتفاق ۵ سال میگذره..)
ـ
ـ
ـ
کیم دن: ای.. اینجا چیکار میکنین، باز قراره جیکار کنید!؟(با نفرت)
ـ
ـ
ـ
بنگ: هیچی فقط شما قراره موا*د هاتون رو به ما بدین!
ـ
ـ
ـ
کیم دن: چ.. چی؟ ما زحمت کشیدیم و اونارو تا اینحا اوردیم حالا قراره شما از ما بدزدینشون؟؟؟ امکان نداره باید از رو جسد من رد بشین تا بذارم!!!!
ـ
ـ
ـ
بنگ: او، پس اینو میخوای، ما میخواستیم با صحبت حلش کنیم اما انگار علاقه ای نداری.... بچها؟
ـ
ـ
ـ
شلیک!!
ـ
ـ
ـ
(اونها به کیم دن و گروهش تیر بیهوش کننده شلیک کردن و کیم دن و گروهش بیهوش شدن.)
ـ
ـ
ـ
(بنگ کیم دن و گروهش و موا*د هارو به پایگاه خودشون برد.)
ـ
ـ
ـ
(کیم دن با یه سردرد خیلی بد به هوش میاد و اولین چیزی که میبینه صورت بنگ هست و یهو میترسه و میگه:)
ـ
کیم دن: من اینحا چیکار میکنم؟ چرا ما رو اوردین اینجا؟ گروهم کجاست!؟؟؟
ـ
ـ
ـ
بنگ: اوخیی کوچولو میبینم ترسیدی! حس خوبی بهم میده، قراره به تو و اون گروه تخ*میت یه درس درست حسابی بدیم!!))
ـ
ـ
ـ
کیم دن: خواهش میکنم، التماست میکنم، بذار اونا برن، هرکاری بخوای میکنک، لطفا!(با گریه)
ـ
ـ
ـ
بنگ: هه ببین چجوری التماس میکنه! دوست دارم همینجوری عذابت بدم!!(صورتشو میبره جلوی کیم دن)
ـ
ـ
(کیم دن با مشت میزنه تو صورتش و لب بنک یکم خون میاد)
ـ
(بنگ خون لبشو پاک میکنه و میگه که بیان کیم دن رو بندازن تو انفرادی)
ـ
ـ
ـ
پایان پارت اول امیدوارم دوسش داشته باشین کلیی حمایت کنیدد♡
ـ
ـ
ـ
p2...
دیدگاه ها (۵)

«دشمن من» «پارت دوم» ـ(کیم دن رو انداختن انفرادی و بهش غذای ...

دشمن من» «پارت۳»ــ(فردا شد و بنگ و گروهش و کیم دن رفتن به پا...

«نــظــم پــیـج»«منتظر فیک بعدی، باشین.» ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌...

«درود» «فیکی که دوست دارید بذارم رو بگید.» «یا نوع فیکی که د...

🕯️ لبخند زیر بازجوییپارت سومفئولایفئودور نیکولایسگ های ولگر...

"𝙼𝙰𝙵𝙸𝙰 𝚆𝙰𝙸𝙵""𝙿𝙰𝚁𝚃_𝟷𝟼"چشمام و بستم و نفس عمیقی کشیدم تا نزنم ...

تک پارتی درخواستی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط