عاشقانه های محسن
_ #عاشقانه_های_محسن
_
پلکم میپرد. پریدن که نه، پرپر میزند. بال میزند. گویی کسی میخواهد به مهمانی دلم بیاید. کسی که هرچند دیر ولی میآید و میشود صاحبخانه ابدی این دل. کسی که میآید و مینشیند کنارم. زیر پارچهای سفید. زیر بارانی از قند. کسی که در میان نگاههای خرسند حاضرین به آیههای #قرآن خیره میشود. کسی که در پاسخ به پرسشهای اول و دوم پیرمرد دفتر به دستِ #مجلس سکوت میکند. همچنین سوالهای سوم و چهارم. کسی که گویا دلش کتک میخواهد.
_
هنوز نیامده دوستش دارم. هنوز نشناخته شیفتهاش شدهام. نه اسمش را میدانم و نه محل زندگیاش را ولی عاشقش هستم. برایش میمیرم. برای دستان ظریفش. برای لبهای خشکیدهاش که منتظر است کادوی بعدیام یک #رژ سرخ باشد. کسی که با استشمام بوی عطرش مست شوم و غش کنم در آغوشش. بغلش کنم و تا جایی که ریههایم یاری میکنند، #عطر حضورش را نفس بکشم. به مرز بیهوشی که رسیدم بفهمم اسکل حشرهکش زده است. کسی که نیامده دلش کتک میخواهد.
_
هنوز نیامده کلی با هم خاطره داریم. در خیالم با هم میرویم #مشهد. یک سوئیت آپارتمان کوچک میگیریم در خیابان امام رضای سوم. کنار زعفران فروشها. #چادر سفید گلگلیاش را میپوشد و میرویم سمت ایوان #طلا. گاهی دستش را میگیرم و میرویم به یکی از روستاهای #گیلان. زیر باران. توی بالکن یک کلبهی چوبی. پتوپیچ و #عاشقانه به هم تکیه میکنیم. گاهی هم نیمههای شب که بیخواب میشویم، میزنیم به دل اتوبانهای تهران. توی ضبط فکستنی پرایدمان #آهنگ «زنده باد هر کی هنوز یه عاشقه» شماعیزاده را پلی میکنیم. محو تماشای بشکن زدن و قَمیشهای ریزش میشوم. ناگهان #دوربین کنترل سرعت فلاش میزند و او میزند زیر خنده. نخیر. گویا واقعاً دلش #کتک میخواهد.
_
هنوز نیامده و نشناخته دلم پرمیکشد برایش. برای اخمهایش که یعنی این #خانم کیست داخل #دایرکت اینستاگرامت؟ برای خندههای نخودیاش در خانه پدرم که یعنی بگذار برسیم خانه، دهانت سرویس است. برای وقتی که با هم مینشینیم و #فرندز نگاه میکنیم. برای وقتی که #بارسا مثل همیشه سه هیچ از #رئال جلوست و #مسی تکبهتک میشود برای گل چهارم و ناگهان او شبکه را عوض میکند. اینبار نمیگویم دلش کتک میخواهد. اینبار میدوم به سویش و او با خنده میگریزد.
_
گویا کسی میآید. شاید امروز، شاید فردا. شاید هم هرگز. ولی بیشک خاطراتمان سرجایش خواهد بود. هرشب قبل از خواب، در رویاهایم. میرویم مشهد. میرویم گیلان، میرویم شبگردی در شبهای تهران. بالاخره یک روز کتکش میزنم حتا اگر هیچوقت نیاید.
خلاص
_
پلکم میپرد. پریدن که نه، پرپر میزند. بال میزند. گویی کسی میخواهد به مهمانی دلم بیاید. کسی که هرچند دیر ولی میآید و میشود صاحبخانه ابدی این دل. کسی که میآید و مینشیند کنارم. زیر پارچهای سفید. زیر بارانی از قند. کسی که در میان نگاههای خرسند حاضرین به آیههای #قرآن خیره میشود. کسی که در پاسخ به پرسشهای اول و دوم پیرمرد دفتر به دستِ #مجلس سکوت میکند. همچنین سوالهای سوم و چهارم. کسی که گویا دلش کتک میخواهد.
_
هنوز نیامده دوستش دارم. هنوز نشناخته شیفتهاش شدهام. نه اسمش را میدانم و نه محل زندگیاش را ولی عاشقش هستم. برایش میمیرم. برای دستان ظریفش. برای لبهای خشکیدهاش که منتظر است کادوی بعدیام یک #رژ سرخ باشد. کسی که با استشمام بوی عطرش مست شوم و غش کنم در آغوشش. بغلش کنم و تا جایی که ریههایم یاری میکنند، #عطر حضورش را نفس بکشم. به مرز بیهوشی که رسیدم بفهمم اسکل حشرهکش زده است. کسی که نیامده دلش کتک میخواهد.
_
هنوز نیامده کلی با هم خاطره داریم. در خیالم با هم میرویم #مشهد. یک سوئیت آپارتمان کوچک میگیریم در خیابان امام رضای سوم. کنار زعفران فروشها. #چادر سفید گلگلیاش را میپوشد و میرویم سمت ایوان #طلا. گاهی دستش را میگیرم و میرویم به یکی از روستاهای #گیلان. زیر باران. توی بالکن یک کلبهی چوبی. پتوپیچ و #عاشقانه به هم تکیه میکنیم. گاهی هم نیمههای شب که بیخواب میشویم، میزنیم به دل اتوبانهای تهران. توی ضبط فکستنی پرایدمان #آهنگ «زنده باد هر کی هنوز یه عاشقه» شماعیزاده را پلی میکنیم. محو تماشای بشکن زدن و قَمیشهای ریزش میشوم. ناگهان #دوربین کنترل سرعت فلاش میزند و او میزند زیر خنده. نخیر. گویا واقعاً دلش #کتک میخواهد.
_
هنوز نیامده و نشناخته دلم پرمیکشد برایش. برای اخمهایش که یعنی این #خانم کیست داخل #دایرکت اینستاگرامت؟ برای خندههای نخودیاش در خانه پدرم که یعنی بگذار برسیم خانه، دهانت سرویس است. برای وقتی که با هم مینشینیم و #فرندز نگاه میکنیم. برای وقتی که #بارسا مثل همیشه سه هیچ از #رئال جلوست و #مسی تکبهتک میشود برای گل چهارم و ناگهان او شبکه را عوض میکند. اینبار نمیگویم دلش کتک میخواهد. اینبار میدوم به سویش و او با خنده میگریزد.
_
گویا کسی میآید. شاید امروز، شاید فردا. شاید هم هرگز. ولی بیشک خاطراتمان سرجایش خواهد بود. هرشب قبل از خواب، در رویاهایم. میرویم مشهد. میرویم گیلان، میرویم شبگردی در شبهای تهران. بالاخره یک روز کتکش میزنم حتا اگر هیچوقت نیاید.
خلاص
۱۴.۶k
۳۱ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.