عاشق های قاتل
عاشق های قاتل
پارت ۱
از دید هانول
اوففففف بازیه فاکی دیگه اوففففف کی میخواد اون ۶ تا رو بیدار کنه اوففففف مجبورم برم بیدارشون کنم
《پایان دید هانول 》
هانول:پدرسگا بیدارشیییین (با داد)
یونی:خفه شو بابا دیشب ساعت ۵ صبح خوابیدم
هانول: میخواستی زودتر بخوابی به من چه بابا
می چا: چتونه مثل سگ و گربه افتادین به جون هم
مین هو: بابا پنج دقیقه میخواستم کفه مرگمو بزارمو بخوابم
یارا: اوفففف بسه بابا الان واسه یه خواب دارین چیکار میکنین!!
هانول:اصلا دوست داریم دعوا کنیم تورو سننه
می یونگ:بسههههه (با جیغ )
سویون به می یونگ پسه گردنی محکم میزنه
سویون: درد کثافت ترسیدمممم (با داد)
پدر د:خفه شین (با عربده)
همه ساکت شدن
پدر د:بیاین پایین برای صبحانه
همه ؛چشم
همه رفتن پایین و به مادرشون سلام کردم و خدمتکارا صبحانه رو حاضر کردن همه مشغول خوردن بودن که....
فکر کردی تموم شد 🤣🤣ادامش👇🏻
مادر د: دخترا امشب مهمون داریم قشنگ به خودتون برسید
یونی:چرا مامان ؟
مین هو:کی هستن؟
یارا:کی میان؟
مادر د:اوففففف صبر کنین
پدر د:خاستگارن
سویون:خااااااستگااااررررررررررررد(با داد)
پدر د:شب میان
هانول:خوشگلن؟
پدر د:حالا میبینین
از زبان راوی
دخترا کاراشون رو کردن رفتن خرید و اومدن شب شد و حاضر شدن
بریم اعمارت آقای کیم و پسراشون
از دید جونگ کوک
کوک:دیشب بابا به ما گفت فردا قراره بریم خواستگاری واقعا نمیفهمم چرا زوری میخوان بدن نامجون که گفت برای کار هه معلومه کار خودش مهمتره بیخیال بابا کنار میام اگر نه که میتونیم درس حسابی به دخترا داد خوب خلاصه کارهامون رو انجام دادیم شب شد حاضر شدیم سوار ماشین شدیم راه افتادیم نیم ساعت تو راه بودیم الانم رسیدیم از ماشین پیاده شدیم بابا زنگ در رو زد...
از دید دخترا
زنگ در رو زدن
می چا:من میرم باز میکنم......
خب پارت ۱ تمام شد 💙💜💙💜💙💜
شرط ۶ لایک
لایک یادتون نره و کامنت
اصکی ممنوع 🚫
پارت ۱
از دید هانول
اوففففف بازیه فاکی دیگه اوففففف کی میخواد اون ۶ تا رو بیدار کنه اوففففف مجبورم برم بیدارشون کنم
《پایان دید هانول 》
هانول:پدرسگا بیدارشیییین (با داد)
یونی:خفه شو بابا دیشب ساعت ۵ صبح خوابیدم
هانول: میخواستی زودتر بخوابی به من چه بابا
می چا: چتونه مثل سگ و گربه افتادین به جون هم
مین هو: بابا پنج دقیقه میخواستم کفه مرگمو بزارمو بخوابم
یارا: اوفففف بسه بابا الان واسه یه خواب دارین چیکار میکنین!!
هانول:اصلا دوست داریم دعوا کنیم تورو سننه
می یونگ:بسههههه (با جیغ )
سویون به می یونگ پسه گردنی محکم میزنه
سویون: درد کثافت ترسیدمممم (با داد)
پدر د:خفه شین (با عربده)
همه ساکت شدن
پدر د:بیاین پایین برای صبحانه
همه ؛چشم
همه رفتن پایین و به مادرشون سلام کردم و خدمتکارا صبحانه رو حاضر کردن همه مشغول خوردن بودن که....
فکر کردی تموم شد 🤣🤣ادامش👇🏻
مادر د: دخترا امشب مهمون داریم قشنگ به خودتون برسید
یونی:چرا مامان ؟
مین هو:کی هستن؟
یارا:کی میان؟
مادر د:اوففففف صبر کنین
پدر د:خاستگارن
سویون:خااااااستگااااررررررررررررد(با داد)
پدر د:شب میان
هانول:خوشگلن؟
پدر د:حالا میبینین
از زبان راوی
دخترا کاراشون رو کردن رفتن خرید و اومدن شب شد و حاضر شدن
بریم اعمارت آقای کیم و پسراشون
از دید جونگ کوک
کوک:دیشب بابا به ما گفت فردا قراره بریم خواستگاری واقعا نمیفهمم چرا زوری میخوان بدن نامجون که گفت برای کار هه معلومه کار خودش مهمتره بیخیال بابا کنار میام اگر نه که میتونیم درس حسابی به دخترا داد خوب خلاصه کارهامون رو انجام دادیم شب شد حاضر شدیم سوار ماشین شدیم راه افتادیم نیم ساعت تو راه بودیم الانم رسیدیم از ماشین پیاده شدیم بابا زنگ در رو زد...
از دید دخترا
زنگ در رو زدن
می چا:من میرم باز میکنم......
خب پارت ۱ تمام شد 💙💜💙💜💙💜
شرط ۶ لایک
لایک یادتون نره و کامنت
اصکی ممنوع 🚫
۳.۴k
۲۹ بهمن ۱۴۰۱