خلاصه عشق 🤎✨
خلاصه عشق 🤎✨
پارت ۹ 🤎✨
صبح روز بعد
از خواب بیدار شدم با همون لباسا خوابم برده بود اصلا کی خوابیدم یادم نمیاد اومده باشم اینجا اصلا وایسا سگم کو چرا هنوز بهش میگم سگم چرا یه اسم نزاشتم براش من چرا انقدر خنگ شدم اهههه(من وقتی صبح ها بیدار میشم😂)
پاشدم رفتم در اتاق باز کردم و رفتم بیرون بچه ها دور هم جمع شده بودن و داشتن صبحانه میخوردن متوجه من نشدن پس همونو برگشتم تو اتاق رفتم یه دوش گرفتم بعد از کمد جونگکوک یه تیشرت و شلوارک بر داشتم که قشنگ ۵ ۶ سایز ازم بزرگتر بود پوشیدم موهام خشک کردم و رفتم بیرون که تهیونگ تنها نشسته بود داشت صبحانه میخورد
و بقیه اعضا تو خونه نبودن
+صبح بخیر
-صبح بخیر خوب خوابیدی؟
+اره فقط نمیدونم می خوابم برد
-وسط لایو
+اوه چه ابرو ریزی راستی بقیه کجان؟
-رفتن استودیو
+تو چرا نرفتی
-من دیر بیدار شدم
بعد لبخند مستطیلیش رو تحویلم داد
-بیا بشین صبحانه بخور ما هم بریم
+باشه راستی هاپوم کو؟
-با یونتان تو اتاقن
+اهان اونا هم قراره ببریم؟
-اره دیگه نمیشه تنها گذاشت تو خونه
+اوکی بم رو جونگکوک برده؟
-انگاری گذاشته خونه مامانت اینا
+آهان
نشستم صبحانه رو خوردم بعد اون آماده شد منم گفتم
+من اول باید به سر برم خونمون تا آماده شم
-اوکی
بعد سوار ماشین شدیم قبل از اینکه سوار شیم ماشین خوشگلم هم نگاه کردم خیلی گاد بود ولی تا گواهینامه ام بیاد باید صبر کنم
با تهیونگ پاپی ها رو برداشتیم تهیونگ در حالی که یونتان تو بغلش وایساده بود و بیرون رو نگاه میکرد رانندگی میکرد
و ابن خانم خوشگل سفیدم بغل من بود
باید یه اسم بزارم براش مثلاااااا بلا اره خوبه
+اسم براش انتخاب کردم
-چی گذاشتی ؟
+بِلا به معنی زیبا
-قشنگه
+اوهوم
بلا هم داشت از پنجره بیرون رو نگاه میکرد وقتی باد تند و شدید صورتش میخورد خیلی بامزه چشماش رو می بست
منو رسوند خونه
-زود آماده شو بیا
+میخوای برو من تاکسی میگیرم میام
-زود اماده شو بیا
+باشه
لبخندی تحویلش دادم و بلا رو برداشتم و و رفتم خونه در رو باز کردم که از اون ور بم دیوید سمتم منم بغلش کردم که جونگکوک زنگ زد
+بله
&داری میای بم هم بیار تو ماشین که داشتیم میرفتیم جا نبود حالا بی زحمت بیارش بوس بهت
بعد قطع کرد
+دیوونس این پسر
بعد از روبوسی با مامان و بابا و تبریک گفتن و البته پرسیدن در مورد بلا رفتم اماده شم
لباسام عوض کردم(اسلاید 2) و زنجیر بم بستم به گردنش با یه دستم بلا رو گرفتم با یه دستم بلا رو نگه داشته بودم در رو باز کردم و تهیونگ که از ماشین پیاده شده بود زل زده لود به من داشت خنده اش رو کنترل میکرد
+جای خندیدن بیا بم بگیر
پارت ۹ 🤎✨
صبح روز بعد
از خواب بیدار شدم با همون لباسا خوابم برده بود اصلا کی خوابیدم یادم نمیاد اومده باشم اینجا اصلا وایسا سگم کو چرا هنوز بهش میگم سگم چرا یه اسم نزاشتم براش من چرا انقدر خنگ شدم اهههه(من وقتی صبح ها بیدار میشم😂)
پاشدم رفتم در اتاق باز کردم و رفتم بیرون بچه ها دور هم جمع شده بودن و داشتن صبحانه میخوردن متوجه من نشدن پس همونو برگشتم تو اتاق رفتم یه دوش گرفتم بعد از کمد جونگکوک یه تیشرت و شلوارک بر داشتم که قشنگ ۵ ۶ سایز ازم بزرگتر بود پوشیدم موهام خشک کردم و رفتم بیرون که تهیونگ تنها نشسته بود داشت صبحانه میخورد
و بقیه اعضا تو خونه نبودن
+صبح بخیر
-صبح بخیر خوب خوابیدی؟
+اره فقط نمیدونم می خوابم برد
-وسط لایو
+اوه چه ابرو ریزی راستی بقیه کجان؟
-رفتن استودیو
+تو چرا نرفتی
-من دیر بیدار شدم
بعد لبخند مستطیلیش رو تحویلم داد
-بیا بشین صبحانه بخور ما هم بریم
+باشه راستی هاپوم کو؟
-با یونتان تو اتاقن
+اهان اونا هم قراره ببریم؟
-اره دیگه نمیشه تنها گذاشت تو خونه
+اوکی بم رو جونگکوک برده؟
-انگاری گذاشته خونه مامانت اینا
+آهان
نشستم صبحانه رو خوردم بعد اون آماده شد منم گفتم
+من اول باید به سر برم خونمون تا آماده شم
-اوکی
بعد سوار ماشین شدیم قبل از اینکه سوار شیم ماشین خوشگلم هم نگاه کردم خیلی گاد بود ولی تا گواهینامه ام بیاد باید صبر کنم
با تهیونگ پاپی ها رو برداشتیم تهیونگ در حالی که یونتان تو بغلش وایساده بود و بیرون رو نگاه میکرد رانندگی میکرد
و ابن خانم خوشگل سفیدم بغل من بود
باید یه اسم بزارم براش مثلاااااا بلا اره خوبه
+اسم براش انتخاب کردم
-چی گذاشتی ؟
+بِلا به معنی زیبا
-قشنگه
+اوهوم
بلا هم داشت از پنجره بیرون رو نگاه میکرد وقتی باد تند و شدید صورتش میخورد خیلی بامزه چشماش رو می بست
منو رسوند خونه
-زود آماده شو بیا
+میخوای برو من تاکسی میگیرم میام
-زود اماده شو بیا
+باشه
لبخندی تحویلش دادم و بلا رو برداشتم و و رفتم خونه در رو باز کردم که از اون ور بم دیوید سمتم منم بغلش کردم که جونگکوک زنگ زد
+بله
&داری میای بم هم بیار تو ماشین که داشتیم میرفتیم جا نبود حالا بی زحمت بیارش بوس بهت
بعد قطع کرد
+دیوونس این پسر
بعد از روبوسی با مامان و بابا و تبریک گفتن و البته پرسیدن در مورد بلا رفتم اماده شم
لباسام عوض کردم(اسلاید 2) و زنجیر بم بستم به گردنش با یه دستم بلا رو گرفتم با یه دستم بلا رو نگه داشته بودم در رو باز کردم و تهیونگ که از ماشین پیاده شده بود زل زده لود به من داشت خنده اش رو کنترل میکرد
+جای خندیدن بیا بم بگیر
۴.۶k
۱۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.