دختر قاتل :part²⁷
دختر قاتل :part²⁷
ات: چه مرگتههه هااا چیه ( داد )
یونگی :کجایی سه ساعته داریم صدات میکنیم پاشو لباساتو بپوش بریم
ات: آها اوک
رفت داخل پرو تا لباس عوض کنه وقتی اومد بیرون با غر غر های اون دوتا مواجه شد
کوک: این چ لباسیه
یونگی : اگ میدونستم همچین لباسی اوردی ترجیح میدادم با لباس بیمارستان ببرمت
ات: ساکت ..شما حقی توی لباسای من ندارید پس خفه شید بریم ک خیلی خستم
یونگی : خیله خب بریم
ویو ات
کوک و یونگی کمکم کردن تا رفتم سوار ماشین شدم
۳۰مین بعد
ویو کوک
وقتی رسیدیم ب یونگی گفتم بره ب خدمتکار اونجا بگه اتاق اتو مرتب کنن تا بره تو اتاقش ولی تا خواستم ب ات بگم رسیدیم دیدم ک خوابش برده بخاطر همین رفتم براید استایل بقلش کردم و رفتم داخل
کوک: هی تو ..
خدمتکار : من ؟
کوک: اره..اتاق امادس ؟
(اسمخدمتکار کوک لایلا ک عاشق کوک و اره از اونا ک قلدری میکنن ولی جلوی کوک خیلی آرومه )
لایلا : بله ارباب اتاق آمادس
کوک:خوبه برو ب کارت برس
لایلا : بله چشم رفت
ویو لایلا
اون کی بود بقلش ..هیچ کس حق نداره بقل عشق من بره میدونم چیکار کنم ی کاری میکنم از اینجا اومدنش پشیمون شه خودش با پای خودش از این عمارت بره ( نیشخند )
( دخترمون قشنگ قبر خودشو کنده اصلا توجه ای نکنین😂 )
ویو کوک
رفتم ات و گذاشتم تو تختش انگار تا صبح بیدار بوده خیلی خسته بود نزدیک چند مین داشتم بهش نگاه میکردم ک با تکونی ک خورد ب خودم اومدم و رفتم بیرون داشتم
میرفتمسمت اتاقم ک با صدای یونگی ایستادم
یونگی : کوک .ات کجاست خوابیده ؟
کوک : اره گذاشتمش رو تخت ..تو چرا نرفتی
یونگی : داشتم ی چرخی میزدم خدمتکارارو چک کردم
کوک:اها ..کاری داشتی ؟
یونگی :نه فقط گفتی دنبال هیون سان بگردم ؟
کوک: اره هیون سان همونیه ک دنبال ات بود و منو گروگان گرفته بود
یونگی : باشه پس من فعلا میرم
کوک:اهومم فعلا
ویو کوک
وقتی یونگی رف رفتم سمت اتاقم و ی دوش گرفتم و خوابیدم
ساعت ۸:۰۰ شب .
.......
ات: چه مرگتههه هااا چیه ( داد )
یونگی :کجایی سه ساعته داریم صدات میکنیم پاشو لباساتو بپوش بریم
ات: آها اوک
رفت داخل پرو تا لباس عوض کنه وقتی اومد بیرون با غر غر های اون دوتا مواجه شد
کوک: این چ لباسیه
یونگی : اگ میدونستم همچین لباسی اوردی ترجیح میدادم با لباس بیمارستان ببرمت
ات: ساکت ..شما حقی توی لباسای من ندارید پس خفه شید بریم ک خیلی خستم
یونگی : خیله خب بریم
ویو ات
کوک و یونگی کمکم کردن تا رفتم سوار ماشین شدم
۳۰مین بعد
ویو کوک
وقتی رسیدیم ب یونگی گفتم بره ب خدمتکار اونجا بگه اتاق اتو مرتب کنن تا بره تو اتاقش ولی تا خواستم ب ات بگم رسیدیم دیدم ک خوابش برده بخاطر همین رفتم براید استایل بقلش کردم و رفتم داخل
کوک: هی تو ..
خدمتکار : من ؟
کوک: اره..اتاق امادس ؟
(اسمخدمتکار کوک لایلا ک عاشق کوک و اره از اونا ک قلدری میکنن ولی جلوی کوک خیلی آرومه )
لایلا : بله ارباب اتاق آمادس
کوک:خوبه برو ب کارت برس
لایلا : بله چشم رفت
ویو لایلا
اون کی بود بقلش ..هیچ کس حق نداره بقل عشق من بره میدونم چیکار کنم ی کاری میکنم از اینجا اومدنش پشیمون شه خودش با پای خودش از این عمارت بره ( نیشخند )
( دخترمون قشنگ قبر خودشو کنده اصلا توجه ای نکنین😂 )
ویو کوک
رفتم ات و گذاشتم تو تختش انگار تا صبح بیدار بوده خیلی خسته بود نزدیک چند مین داشتم بهش نگاه میکردم ک با تکونی ک خورد ب خودم اومدم و رفتم بیرون داشتم
میرفتمسمت اتاقم ک با صدای یونگی ایستادم
یونگی : کوک .ات کجاست خوابیده ؟
کوک : اره گذاشتمش رو تخت ..تو چرا نرفتی
یونگی : داشتم ی چرخی میزدم خدمتکارارو چک کردم
کوک:اها ..کاری داشتی ؟
یونگی :نه فقط گفتی دنبال هیون سان بگردم ؟
کوک: اره هیون سان همونیه ک دنبال ات بود و منو گروگان گرفته بود
یونگی : باشه پس من فعلا میرم
کوک:اهومم فعلا
ویو کوک
وقتی یونگی رف رفتم سمت اتاقم و ی دوش گرفتم و خوابیدم
ساعت ۸:۰۰ شب .
.......
۱۶.۲k
۰۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.