بی اختیار

بی اختیار
دست هایش را گرفتم !
ضربانم تندتر از همیشه میزد جور
دیگری نگاهم کرد به گمانم ، به دنیا آمده بود
که ویران کند بنیان مرا ...


#فرشید_عسکری #ازدواج
دیدگاه ها (۱)

دکترم گفته که باید هر صبح ناشتا،شعر و غزل گوش کنم یا اگر شعر...

تــو که موهایت را باز میکنی«شـــب» ...بسـاطش را جمـع میکنـد....

تـو چرا جـمله نبات و شکرے؟تو چرا دلبر و شیرین نظرے؟؟ #مولانا...

صبحکه بیدار شدم،نفسم بند آمده بوددیشب با #تو،تمام کوچه های ش...

☆عشق روانی من پارت ۱۴☆هانما و ا/ت روی نیمکت پارک نشسته بودند...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط