دیانا :میدونی ارسلان من تو همدیگه رو در عرض چند روز ک میش
دیانا :میدونی ارسلان من تو همدیگه رو در عرض چند روز ک میشناسیم ولی تو کمکم میکنی نکنه چیزی ازم میخوای
ارسلان.: واقعیتش اره میخوام تو هم خودتو ب عنوان دوست دخترم معرفی کنی
دیانا: نخوامم باید انجام بدم
نیکا. : دوکفتر تازه ب دوران رسیده
ارسلان : بهتر روزای اول شماست
متین.: راست میگی
(شقایق دوست دختر سابق ارسلانه )
شقایق : ی دختر تو بغل ارسلان بود دلم برای اون دختر بیچاره سوخت رفتم دور از چشم ارسلان باهاش دوست شدم
دیانا:. با ی دختره دوست بودم ب اسم شقایق دختر مهربونی بود ب ارسلان معرفیش کردم
ارسلان.: وای خدا شقایق بغل دیانا الان همه چی میگه
شقایق : رفتم پیش مهرشاد نامزد محراب براش تعریف کردم ک ...... ارسلان ی زن داره ب اسم هستی ولی دارن طلاق میگیرن چون ب زور ازدواج کردن و ارسلان برای حسودی هستی با هر دختری میپره
مهرشاد : با این چیزایی ک شقایق گفت دلم برای دیانا کباب شد میخواستم ک فردا برم پیش هستی
(فردا)
مهرشاد : رفتم پیش هستی ؟؟؟
هستی : ی دختره اومد بهم گفت تو زن ارسلانی ک بهش گفتم نه من نقشش بازی میکنم برای مامانش
مهرشاد. : خیالم راحت شد
ارسلان.: واقعیتش اره میخوام تو هم خودتو ب عنوان دوست دخترم معرفی کنی
دیانا: نخوامم باید انجام بدم
نیکا. : دوکفتر تازه ب دوران رسیده
ارسلان : بهتر روزای اول شماست
متین.: راست میگی
(شقایق دوست دختر سابق ارسلانه )
شقایق : ی دختر تو بغل ارسلان بود دلم برای اون دختر بیچاره سوخت رفتم دور از چشم ارسلان باهاش دوست شدم
دیانا:. با ی دختره دوست بودم ب اسم شقایق دختر مهربونی بود ب ارسلان معرفیش کردم
ارسلان.: وای خدا شقایق بغل دیانا الان همه چی میگه
شقایق : رفتم پیش مهرشاد نامزد محراب براش تعریف کردم ک ...... ارسلان ی زن داره ب اسم هستی ولی دارن طلاق میگیرن چون ب زور ازدواج کردن و ارسلان برای حسودی هستی با هر دختری میپره
مهرشاد : با این چیزایی ک شقایق گفت دلم برای دیانا کباب شد میخواستم ک فردا برم پیش هستی
(فردا)
مهرشاد : رفتم پیش هستی ؟؟؟
هستی : ی دختره اومد بهم گفت تو زن ارسلانی ک بهش گفتم نه من نقشش بازی میکنم برای مامانش
مهرشاد. : خیالم راحت شد
۹.۵k
۰۹ آبان ۱۴۰۲