صبح ویو ات
صبح ویو ات
چشمامو باز کردم و دیدم تهیونگ خوابه ولی از قیافش معلوم بود حالش بده
ات: تهیونگ تهیونگ حالت خوبه
تهیونگ:اه اره خوبم
دستمو گذاشتم روی پیشونی تهیونگ داشت توی تب میسوخت
بلند شدم براش دارو اوردم و سعی کردم تبشو پایین بیارم ولی نمیشد
ات:تهیونگ پاشو بریم دکتر
تهیونگ:نه بابا یکم بخوابم خوب میشم اگه بیدار شدم و حالم هنو بد بود میگم بریم دکتر
ات:باوش
ات ویو
رفتم یکم غذا درست کردم جارو کشیدم گرد گیری کردم دو ساعت گذشت
رفتم دیدم ته هنوز حالش بده
به زور بلندش کردم و رفتیم دکتر
دکتر:بهشون امپول زدیم حالشون خوب میشه
ات:مرسی
رفتم پیش ته
تهیونگ:ات میگم میشه زودتر ازدواج کنیم چون بابام حتما امروز و فردا میاد سراغم اگه بفهمه ازدواج کردم دیگه ولم میکنه
ات:کی فردا خوبه
تهیونگ:ا... ا....اره
ات:چته چرا لکنت گرفتی
تهیونگ:اخه انتظار نداشتم
ات:من برای توی کیوت جونمم میدم
یه 5 دقیقه بعد
ات:بیا تو تهیونگ
تهیونگ:اوکی اخیش بشینیم یکم
ات: اخیش
تهیونگ:لباس سفارش بده که تا فردا برسه
ات:اوکی
ویو راوی
ات لباسو سفارش داد و بعد خوابیدن
بقیش بعدا😁
چشمامو باز کردم و دیدم تهیونگ خوابه ولی از قیافش معلوم بود حالش بده
ات: تهیونگ تهیونگ حالت خوبه
تهیونگ:اه اره خوبم
دستمو گذاشتم روی پیشونی تهیونگ داشت توی تب میسوخت
بلند شدم براش دارو اوردم و سعی کردم تبشو پایین بیارم ولی نمیشد
ات:تهیونگ پاشو بریم دکتر
تهیونگ:نه بابا یکم بخوابم خوب میشم اگه بیدار شدم و حالم هنو بد بود میگم بریم دکتر
ات:باوش
ات ویو
رفتم یکم غذا درست کردم جارو کشیدم گرد گیری کردم دو ساعت گذشت
رفتم دیدم ته هنوز حالش بده
به زور بلندش کردم و رفتیم دکتر
دکتر:بهشون امپول زدیم حالشون خوب میشه
ات:مرسی
رفتم پیش ته
تهیونگ:ات میگم میشه زودتر ازدواج کنیم چون بابام حتما امروز و فردا میاد سراغم اگه بفهمه ازدواج کردم دیگه ولم میکنه
ات:کی فردا خوبه
تهیونگ:ا... ا....اره
ات:چته چرا لکنت گرفتی
تهیونگ:اخه انتظار نداشتم
ات:من برای توی کیوت جونمم میدم
یه 5 دقیقه بعد
ات:بیا تو تهیونگ
تهیونگ:اوکی اخیش بشینیم یکم
ات: اخیش
تهیونگ:لباس سفارش بده که تا فردا برسه
ات:اوکی
ویو راوی
ات لباسو سفارش داد و بعد خوابیدن
بقیش بعدا😁
۱۰.۰k
۱۸ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.