گرچه مجنونم و صحرای جنون جای من است لیک دیوانه تر از من د
گرچه مجنونم و صحرای جنون جای من است لیک دیوانهتر از من دل شیدای من است
آخر از راه دل و دیده سر آرد بیرون نیش آن خار که از دست تو در پای من است
رخت بر بست ز دل شادی و هنگام وداع با غمت گفت که یا جای تو یا جای من است
جامهای را که به خون رنگ نمودم امروز بر جفا کاری تو شاهد فردای من است
چیزهایی که نبایست ببیند بس دید به خدا قاتل من دیدهٔ بینای من است
سر تسلیم به چرخ آن که نیاورد فرود با همه جور و ستم همت والای من است
دل تماشایی تو دیده تماشایی دل من به فکر دل و خلقی به تماشای من است
آن که در راه طلب خسته نگردد هرگز پای پر آبلهٔ بادیه پیمای من است
فرخی یزدی
آخر از راه دل و دیده سر آرد بیرون نیش آن خار که از دست تو در پای من است
رخت بر بست ز دل شادی و هنگام وداع با غمت گفت که یا جای تو یا جای من است
جامهای را که به خون رنگ نمودم امروز بر جفا کاری تو شاهد فردای من است
چیزهایی که نبایست ببیند بس دید به خدا قاتل من دیدهٔ بینای من است
سر تسلیم به چرخ آن که نیاورد فرود با همه جور و ستم همت والای من است
دل تماشایی تو دیده تماشایی دل من به فکر دل و خلقی به تماشای من است
آن که در راه طلب خسته نگردد هرگز پای پر آبلهٔ بادیه پیمای من است
فرخی یزدی
۲.۳k
۰۵ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.